در گلوی من ابر کوچکی ست

در گلوی من ابر کوچکی ست
می شود مرا بغل کنی؟
قول می دهم
گریه کم کند.

 

از: مژگان عباسلو

ماهی تنگ بلورت خواب دریا دیده است

ماهی تنگ بلورت خواب دریا دیده است
خواب آزادی بدست گرم سارا دیده است

خواب رقصیدن به دور عکس ماه نقره پوش
در کنار ماهی حلوا و کلیکا دیده است

خواب قایم باشکی با ماهیان روی موج
در مسیر رود تا آغوش دریا دیده است

ماهی تنک بلور خانه ات دق می کند
بس که شکل خویش را در شیشه تنها دیده است

ماهی بیچاره کی از خاطر خود می برد
رقصمرگی را که بین تور دارا دیده است



محمد علی ساکی

من از سوزاندنِ اندیشه در آتیش می ترسم

هراسم ، جنگ بینِ
شعله و کبریت و هیزم نیست
.
من از سوزاندنِ
اندیشه در آتیش می ترسم


تنم آزاد؛ اما،
اعتقادم سست بنیاد است
من از شلاقِ
افکار تهی بر خویش می ترسم..!!
سیمین_بهبهانی

ستاره‌هایم را باور کن

ستاره‌هایم را باور کن
در شبی نیمه مهتابی
که با یاد تو سحر می‌شود
من از بی‌کران آسمان
در این شب تاریک
برای تو ستاره می‌چینم
ستاره‌هایم را باور کن
...
خدا می‌داند کابوس‌های من
تا چه اندازه هولناک‌اند
من از ترس نبودنت تا صبح
چراغ خانه را روشن می‌گذارم
و مهتاب می‌چینم
برای بستری که تو دیگر در آن نیستی
...

 

"شهره روحبانی"

یاد تو می وزد

یاد تو می وزد

ولی

بی‌خبرم

ز جای تو ...



"حسین منزوی"