رودکی:

از کعبه کلیسیا نشینم کردی
آخر در کفر بی‌قرینم کردی

بعد از دو هزار سجده بر درگه دوست
ای عشق، چه بیگانه ز دینم کردی

روزمرگی

روزمرگی
نویسنده: فائزه شاکری

پشت سر همان

و روبرو همان

و من

همان

جا که ایستاده بودم



چون ستون برای آسمان

.

.

.

مبادا قدمی بردارم

برفی که می‌بارید من بودم

برفی که می‌بارید من بودم
تو را احاطه کردم
در بَرَت گرفتم
گونه‌هایت را نوازش کردم
شانه‌هایت را بوسیدم
و پاره پاره ریختم
پیشِ پای تو

بر من پا گذاشتی
کوبیده‌تر سخت‌تر محکم‌تر شدم


تابیدی به من
آب شدم

شهاب مقربین

آه ... آری ...این منم .

آه ... آری ...این منم ... اما چه سـود
او که در من بود دیگر نیست، نیست...

می خـروشــم زیــر لب "دیـوانه" وار
او که در من بود آخر کیست؟کیست...؟

فروغ فرخزاد

مثل کوهیم و از این فاصله هامان چه غم است

مثل کوهیم و از این فاصله هامان چه غم است
لذت عشق من و تو نرسیدن به هم است

ما دو مغرور، دو خودخواه، دو بد تقدیریم
عاشقى کردن ما شرح عدم در عدم است

مثل یک تابلوى نیمه ى نفرین شده اى
دست هر کس که به سوى تو بیاید قلم است

عشق را پس زدى اى دوست ولى پیش خدا
هر که از عشق مبّرا بشود ، متهم است

مى روى دور نرو قبل پشیمان شدنت
فکر برگشتن خود باش و زمانى که کم است

قبل رفتن بنشین خاطره اى زنده کنیم
بنشین چاى بریزم ، بنشین تازه دم است

"سید تقی سیدی"

عشق زندگی را نمی چرخاند

عشق زندگی را نمی چرخاند
اما
انگیزه ایست برای زندگی...