من قدیمی بودم

من قدیمی بودم
پلی
با سی و سه چشمِ گریان
وقتی از من می‌گذشتی

قصری آتش گرفته
که ویرانی‌اش را تماشا کردی و رفتی

مقبره پادشاهان
که هُرم سینه برده‌ها هنوز
درونش زبانه می‌کشد

دیواری
چین‌خورده دور خودم
کناره جاده مفروش پروانه‌های مرده

افسوس
حتی نسیم بال پروانه‌ای می‌توانست
به حالم بیاورد

من قدیمی بودم
تو فردا
از من که می‌گذری
از حالم چه می‌دانی؟

شهاب مقربین

می‌ترسم از عشق

می‌ترسم از عشق
از عشق می‌ترسم
این شعر‌های عاشقانه که می‌نویسم
سوت زدنِ کودک است در تاریکی


شهاب مقربین

اسم شب

باید برای عبور از شب
اسمش را صدا می‌زدم
و اسم شب
سکوتی طولانی بود

که تا صبح ادامه داشت
شاعر: شهاب مقربین

در ظلمات مانده بودم

در ظلمات مانده بودم
بوی تو پیچید در دلم
روشن شد همه جا
تو را دیدم
بوی تو رفت و رفت
محبوبه شب ام
کاش
در ظلمات مانده بودم


شهاب مقربین

برف نشسته روی حباب چراغ

برف

 نشسته روی حباب چراغ

کلاغ

روی نیمکت سنگی

درختان انگار نیستند

رفته اند

از پارک جلوی خانه ی من

به زمستانی بی انتها

(شهاب مقربین)

از مجموعه کنار جاده ی بنفش کودکی ام را دیدم

بخوابیم با مهر

بخوابیم با مهر
به خواب هم پا بگذاریم
رویاها و کابوس های یکدیگر را
ببینیم با هم
از آن پس
دیگر
هرگز بیدار نخواهم شد


شهاب مقربین

درخت پشت پنجره دوستت دارد

درخت پشت پنجره دوستت دارد

دارد دست‌هایش را تکان می دهد

دارد می رقصد

تو نیز برخیز

برگ‌های سبزت را تکان بده

میوه های شیرینت را فرو بریز

برقص... برقص

تا دنیا از تو یاد بگیرد

زیبا باشد.

 

((شهاب مقربین))

دستت را بده

دریا عمیق است
تنهایی عمیقتر
دستت را بده
با هم دست و پا بزنیم
پیش از آن که غرق شویم

 شهاب مقربین

کسی به در کوبید

کسی به در کوبید
بلند شد
موهایش را مرتب کرد
در را باز کرد
باد بود
برگشت
آشفته‌مو



شهاب مقربین

برفی که می‌بارید من بودم

برفی که می‌بارید من بودم

تو را احاطه کردم

در بَرَت گرفتم

گونه‌هایت را نوازش کردم

شانه‌هایت را بوسیدم

و پاره پاره ریختم

پیشِ پای تو ..

بر من پا گذاشتی

کوبیده‌تر سخت‌تر محکم‌تر شدم

تابیدی به من

آب شدم ..

 شهاب مقربین