مادربزرگ می گفت: آدم بوی غذایی را بشنود، دلش بخواهد

مادربزرگ می گفت:
آدم بوی غذایی را بشنود، دلش بخواهد
و نداشته باشدش نفسش می ماند؛
مریض می شود..!
دیروز کنار پنجره بوی عطرت می آمد

مریم_قهرمانلو

و اما دوست داشتن همه چیز است

من دریافته ام که
دوست داشته شدن هیچ نیست
و اما دوست داشتن همه چیز است
آن کس خوشبخت است
که بتواند عشق بورزد.

هرمان_هسه

بار اول که دیدمت هدیه ام برایت چه بود؟

بار اول که دیدمت
هدیه ام برایت چه بود؟
بجز زخم های کهنه‎ !‎
که دیگر
هیچ رنگی از افتخار با خود نداشتند
زخم هایی که چکه چکه
حسرت می چکید از آنها‎!‎
حیف‎ !‎
نمی شود دوبار مرد
و این منم
مردی نیمه جان
در میانه جنگی نابرابر
تو با سلاح چشمانت
و من زخمی و بی سلاح‎!‎
تسلیم... افتاده بر خاک‎!‎

‏"حمید رسمتی"‏

خوب ست پاییز

خوب ست پاییز  
مجابت کرد
که از آنسوی فاصله ها
دری به مهر بگشایی ..


نیلوفرثانی

این چه عشق است

رفت عقل و
رفت صبر و
رفت یار
این چه عشق است
این چه درد است
این چه کار ...

(عطار)

زمان، زمان بلوغ است و فصل فصل هرس

زمان، زمان بلوغ است و فصل فصل هرس

دل شکسته ی خود را بریدم از همه کس


اگرچه سخت و صبورم، ولی بگو چه کنم

میان مدعیان جوان و تازه نفس


امید صباغ نو

از زمزمه دلتنگیم از همهمه بی زاریم

از زمزمه دلتنگیم از همهمه بی زاریم

نه طاقت خاموشی نه تاب سخن داریم

آوار پریشانی است رو سوی چه بگریزم؟

هنگامه ی حیرانی است خود را به که بسپاریم؟

تشویش هزار "آیا" وسواس هزار "اما"

کوریم و نمی بینیم ورنه همه بیماریم

دوران شکوه باغ از خاطرمان رفته است

امروز که صف در صف خشکیده و بی باریم

دردا که هدر دادیم آن ذات گرامی را

تیغیم و نمی بریم ابریم و نمی باریم

ما خویش نداستیم بیداریمان از خواب

گفتند که بیداریم گفتیم که بیداریم

من راه تو را بسته تو راه مرا بسته

امید رهایی نیست وقتی همه دیواریم

"حسین منزوی"

تمام خنده هایم را نذر کرده ام

تمام خنده هایم را نذر کرده ام
تا تو همان باشی
که صبح یکی از روزهای خدا
عطر دستهایت،
دلتنگی ام را به باد می سپارد.

"سیاوش میرزایی"