ای در درون جانم و جان از تو بی‌خبر

ای در درون جانم و جان از تو بی‌خبر

وز تو جهان پرست و جهان از تو بی‌خبر

ای عقل پیر و بخت جوان کرده راه تو

پیر از تو بی‌نشان و جوان از تو بی‌خبر

چون پی برد به تو دل و جانم که جاودان

در جان و در دلی، دل و جان از تو بی‌خبر

غزلیّات عطّار

جانا ز فراق تو این

جانا ز فراق تو این
محنت جان تا کی
دل در غم عشق تو
رسوای جهان تا کی

چون جان و دلم خون
شد در درد فراق تو
بر بوی وصال تو دل
بر سر جان تا کی


عطار_نیشابوری

و گفت: محبت درست نشود،

و گفت: محبت درست نشود،
مگر در میانِ دو تن؛
که یکی، دیگری را گوید:
"ای من"


عطار

باده ناخورده مست آمده‌ایم

باده ناخورده مست آمده‌ایم
عاشق و می پرست آمده‌ایم
ساقیا خیز و جام در ده زود
که نه بهر نشست آمده‌ایم
خیز تا از خودی برون آییم
که به خود پای بست آمده‌ایم
چون شکستی نبود جانان را
ما ز بهر شکست آمده‌ایم
در جهانی که مست هشیار است
هوشیاران مست آمده‌ایم

عطار

و گفت محبت درست نشود

و گفت محبت درست نشود
مگر در میان دو تن،
که یکی دیگری را گوید "ای من"

تذکره اولیا

‍ بیزارم از آن خدای که به طاعتِ من از من خشنود شود

‍ بیزارم از آن خدای که به طاعتِ من از من خشنود شود
و به معصیتِ من از من خشم گیرد،
پس او خود در بند من است تا من چه‌کنم...؟!

هـــر که از ساقی ؏ـشق تــو

هـــر که از ساقی ؏ـشق تــو
چو من باده گــرفٺ...

بی‌خــــود و..
بی‌خــــرد و..
بی‌خبــــر و ..
حیـــــــــــــــــراݧ شد...!!!


عــطار

از می عشق نیستی هر که خروش می‌زند


عشق تو عقل و جانش را خانه فروش می‌زند

عاشق عشق تو شدم از دل و جان که عشق تو
پرده نهفته می‌درد زخم خموش می‌زند

#عطار

#تذکرة الأولیاء

و گفت: محبّت، دُرُست نشود مگر در میانِ دو تن، که یکی دیگری را گوید: ای من!

#تذکرة الأولیاء/ عطارِ نیشابوری