ابرها باد بارون

ابرها باد بارون
رو دلم لک زده هوای بارون
دلم میخواد با تو باشم زیر بارون
صدای شر شر بارون
چه شکستیست وقت دلم با صدای بارون
چه غمیست غم نبودنت وقت بارون
چه هواییست هوای بودنت زیر بارون
گناه هست اگر نباشم یاد تو زیر بارون
میان چرخ چشمانت چرخ میزنم زیر بارون
شب یلدا یادته زیر بارون
تو را میسپارم بعد خدا به بارون
احساسم بارانی شده زیر بارون


یحیی بهرامی باباحیدری

با ان شب تنهایی

با ان شب تنهایی
با ان فرصت تنهایی
با زمزمه اشنایی
با ان مه روی شیدایی
ایا شود با خورشیدکنار آیی
ای نازک تن همه زیبایی
ای گیسوانت بی انتهایی
ای آغوشت دریای آرامی
زلف نشان میدهی
هرنفست کنارم تماشایی
باغم تو جان میرود
با لب تو غم میرود
با قدمت جان میرود
با تن تو شب میرود


یحیی بهرامی باباحیدری

یک شب میان فاصله های سرد

یک شب میان فاصله های سرد
در بیکران لرزه های دشت
با خوش خیالی میانه سایه هبوط
با فرزانگان راه خاموش
با بی معنایی رقص قلم در دست
با دنیایی پر از روشنایی کمی تاریکی
خورشید زمان می ایستد
چرخش دنیا انگار کافیست

در پی شکایت هایی که زمین نالان میکرد
با گناهانی که تاریکی بر دوش میکشید
من و آرامش هم صداییم با باران
غم از نفس افتاد
صدای پای کوبی ما تمام دنیارا میگیرد
بلند سایه باد خوش مشربی ما
که پای یار فتاده ایم

یحیی بهرامی باباحیدری

تو گفتی زندگی زیباست

تو گفتی زندگی زیباست
ولی باتو
تو گفتی روزی روشنایی آید
ولی نه بی تو
تو از دنیای دیگر بودی
ولی من نه مثل تو
ببار باران که شاید روزگاری آید
که گلها بشکفند مثل زلفان تو


یحیی بهرامی باباحیدری

شب مهمانی تو

شب مهمانی تو
رخ باران چه زیباست
نغمه شب به صدایت عادت دارد
چه نمایی دارد قد بر افراشته باران
چه نگاهی دارد باران
وقت بوسیدن ابر
چه رخی دارد باران

یحیی بهرامی باباحیدری