من اینجا از نوازش نیز

من اینجا
از نوازش نیز
چون آزار میترسم ...

هر که خود داند و ‏خدای دلش

هر که خود داند و
‏خدای دلش
که چه دردی ست
‏در کجای دلش


مهدی_اخوان_ثالث

باغ نومیدان، چشم در راه بهاری نیست

گو برویَد یا نرویَد
هرچه در هرجاکه خواهد یا نمی‌خواهد،
باغبان و رهگذاری نیست
باغ نومیدان،
چشم در راه بهاری نیست

راستی آیا جایی خبری هست هنوز ؟

راستی آیا
جایی خبری هست
هنوز ؟


اخوان ثالث

برف میبارید و ما آرام

برف میبارید و ما آرام
گاه تنها گاه با هم راه می رفتیم
چه شکایت های غمگینی که میکردیم
یا حکایتهای شیرینی که می گفتیم
هیچ کس از ما نمیدانست
کز کدامین لحظه شب کرده بود این باد برف اغاز
هم نمی دانست کاین راه خم اندر خم
بکجامان میکشاند باز
برف میبارید و پیش از ما
دیگرانی همچو ما خشنود و نا خشنود
زیر این کجبار خامشبار
از این راه
رفته بودند و نشان پای هایشان بود

مهدی اخوان ثالث

با همین چشم ، همین دل

با همین چشم ، همین دل
دلم دید و چشمم می‌گوید
آن قدر که زیبایی رنگارنگ است ،‌ هیچ چیز نیست
زیرا همه چیز زیباست ،‌ زیباست ،‌ زیباست
و هیچ چیز همه چیز نیست
و با همین دل ، همین چشم
چشمم دید ، دلم می‌گوید
آن قد که زشتی گوناگون است ، ‌هیچ چیز نیست
زیرا همه چیز زشت است ،‌ زشت است ،‌ زشت است
و هیچ چیز همه چیز نیست
زیبا و زشت ، همه چیز و هیچ چیز
و هیچ ، هیچ ، هیچ ، اما
با همین چشم‌ها و دلم
همیشه من یک آرزو دارم
که آن شاید از همه آرزوهایم کوچک‌تر است
از همه کوچک‌تر
و با همین دل و چشمم
همیشه من یک آرزو دارم
که آن شاید از همه آرزوهایم بزرگ‌تر است
از همه بزرگ‌تر
شاید همه آرزوها بزرگند ، شاید همه کوچک
و من همیشه یک آرزو دارم
با همین دل
و چشم‌هایم
همیشه

مهدی اخوان ثالث

تو چه دانی پس هر نگه ساده ی من

تو چه دانی پس هر نگه ساده ی من
چه نیازی
چه جنونی
چه غمی ست. . .


_______________
مهدی اخوان ثالث

در گذرگاه زمان خیمه شب بازی دهر

در گذرگاه زمان
خیمه شب بازی دهر
با همه تلخی و شیرینی
خود می گذرد
عشق ها می میرند
رنگ ها رنگ دگر می گیرند
و فقط خاطره هاست
که چه شیرین و چه تلخ....
دست ناخورده به
جا می مانند ......


#اخوان_ثالث

دلی دارم قرار اما ندارد...

دلی دارم
قرار اما ندارد...


اخوان ثالث

روح من در گروِ زمزمه‌ای شیرین است

روح من در گروِ زمزمه‌ای شیرین است
من دگر نیستم، ای خواب برو، حلقه مزن


این سکوتی که ترا می‌طلبد نیست عمیق
وه که غافل شده‌ای از دل غوغایی من

میرسد نغمه‌ای از دور به گوشم، ای خواب
مکن، این نغمهء جادو را خاموش مکن:


زلف، چون دوش، رها تا به سرِ دوش مکن
ای مه امروز پریشان‌ترم از دوش مکن

#مهدی_اخوان_ثالث