دوست داشتم در جایی

‌دوست داشتم در جایی
شبیه به فراز و فرود لب هایت
برای همیشه جای میگرفتم
و از بلندای چشمانِ تو
به تماشای جهان مینشستم
و نگاهت را همواره میبوسیدم
و صدایت را میبوییدم
و آغوشت ...
و آغوشت میشد
تنها ندامتگاه جهان
که حبس ابد میخوردم در آن
به جُرمِ روزهایی که ندیدمت
شب هایی که نشنیدمت
و لحظه های نابی که گذشتُ
حرامِ بی تو ماندن شد ...
بیا که تاریخ بداند
یک زندانی دیوانه وار
زندانش را دوست داشت ...


محدثه_رنجکش

احساس ترانه بیدار میشود

‌احساس ترانه بیدار میشود
شاعران روی بال پروانه ها شعر مینویسند
عکاسان زیباترین لبخندها را ثبت میکنند
پسر بچه ای نشسته روی سنگفرش خیابان ویولون مینوازد
دختری در میان مردم می رقصد
در خنکای صبح دم
کوچه های نم زده بوی نان تازه می دهند
در دلم شوق عجیبی ست
انگار که تو برمیگردی...!

محدثه_رنجکش