انگار که من از

انگار که من از
جای بریدگیِ زخمی
از تن تو روییده ام ...

یک پنجره برای من کافیست

یک پنجره برای من کافیست
یک پنجره به لحظه ی آگاهی و نگاه و سکوت
اکنون نهال گردو آنقدر قد کشیده که دیوار را
برای برگ های جوانش معنی کند
از آینه بپرس نام نجات دهنده ات را
آیا زمین که زیر پای تو می لرزد تنهاتر از تو نیست ؟


فروغ فرخزاد

در آسمان ملول ستاره ای می سوخت

در آسمان ملول
ستاره ای می سوخت
ستاره ای می رفت
ستاره ای می مرد
تو را صدا کردم
تو را صدا کردم

فروغ فرخزاد

شاید این را شنیده ای که زنان

شاید این را شنیده ای که زنان
در دل « آری » و « نه » به لب دارند
ضعف خود را عیان نمی سازند
رازدار و خموش و مکارند
آه، من هم زنم، زنی که دلش
در هوای تو می زند پر و بال

دوستت دارم ای خیال لطیف
دوستت دارم ای امید محال

و زخم‌های من همه از عشق است
از عشق، عشق، عشق

فروغ فرخزاد

تنم به پیله‌ی تنهایی‌ام نمی‌گنجد ...

تنم
به پیله‌ی تنهایی‌ام
نمی‌گنجد ...

فروغ فرخزاد

تو که مرا به پرده‌ها کشیده‌ای

تو که مرا به پرده‌ها کشیده‌ای
چگونه ره نبرده‌ای به راز من؟

گذشتم از تن تو زآنکه در جهان
تنی نبود مقصد نیاز من

اگر بسویت این چنین دویده‌ام
به عشق عاشقم نه بر وصال تو


به ظلمت شبان بی فروغ من
خیال عشق خوش‌تر از خیال تو

فروغ_فرخزاد

مرا بپیچ در حریر بوسه‌ات..

مرا بپیچ
در حریر بوسه‌ات...

کاش چون پاییز بودم

کاش چون پاییز بودم


کاش چون پاییز خاموش وملال انگیز بودم.


برگهای آرزوهایم , یکایک زرد می شد,


آفتاب دیدگانم سرد می شد,


آسمان سینه ام پر درد می شد


ناگهان توفان اندوهی به جانم چنگ می زد


اشک هایم همچو باران دامنم را رنگ می زد.


وه ... چه زیبا بود, اگر پاییز بودم,


وحشی و پر شور ورنگ آمیز بودم,


شاعری در چشم من میخواند ...شعری آسمانی


در کنارم قلب عاشق شعله می زد,


در شرار آتش دردی نهانی.


نغمه ی من ...


همچو آواری نسیم پر شکسته


عطر غم می ریخت بر دلهای خسته.


پیش رویم :


چهره تلخ زمستان جوانی


پشت سر :


آشوب تابستان عشقی ناگهانی


سینه ام :


منزلگه اندوه و درد وبد گمانی.


کاش چون پاییز بودم

آن داغ ننگ خورده که می‌خندید

آن داغ ننگ خورده که می‌خندید
بر طعنه‌های بیهده، من بودم
گفتم که بانگ هستی خود باشم
اما دریغ و درد که زن بودم...

آن روزها رفتند

آن روزها رفتند
آن روزهای خوب
آن روزهای سالم سرشار
آن آسمان های پر از پولک
آن شاخساران پر از گیلاس
آن خانه های تکیه داده در حفاظ سبز پیچکها، بیکدیگر
آن بام‌های بادبادکهای بازیگوش
آن کوچه‌های گیج از عطر اقاقی‌ها
آن روزها رفتند...

فروغ فرخزاد