ساده میگویم سخن یارا تواز پیشم مرو

ساده میگویم سخن یارا تواز پیشم مرو
من نگهبانت شدم  آهسته از کیشم   مرو
همجوارم گر شوی پاداش تو من میدهم
عاشقم  باش و بیا از  فکرو اندیشم  مرو
من تقلا میکنم مهر از تو گیرم در سجود
محو  عرفافت  شدم افتادم از ریش مرو
با صفا گر میشود دستم  بگیر تنها  شدم
باورم کن عاشقت گشتم مزن نیشم مرو
همنشینم  گری شوی با یک حدیث دیگرم
من به تفسیرت نشستم تازه ازخیشم مرو
ساربانی میرود زان رو که در صحرانشان
من که مجنونت شدم بیگانه ازپیشم مرو
جعفری با شور آن رویا بیا در پیش عشق
با سپیده عهده پیمان بسته ای بیشم مرو

علی جعفری

باز هم تو نیامدی که جانم کباب گشت

باز هم تو نیامدی که جانم کباب گشت
ساعت برفت و ثانیه ها را عذاب گشت
چشمم به راه است وآهم دو چندان شده
فرسوده شد جانم و عشقم به آب گشت
دردیست که نهفته شد زین باورم هنوز
پیش طبیبم بروکه ماراهم جواب گشت
از حاصل ضرب عشق و غم بگو به دل
جمعی که عشقو غمش هم سراب گشت
یاری که فرشته اش تو باشی در جهان
خیریست چرا که شررش مجاب گشت
گنجینه ای بودی که با ارزشتر از سخن
رفتی  بگو چرا به رویت حجاب گشت
آخر  نگفته  بودم که بیامال هم شویم
از نامه ها بگو که رفتنت  شتاب گشت
ما را به خاک سیاه نشاند و آنکس بگو
در گیر محشرش باشد و حساب گشت
از ما حلال مخواه که در آتش افتاده ام
بشمارکه سالها و روزهایم خطاب گشت
تاریخ خوانده ای سپیده به جای جعفری
مجنون چه عیبی داشت که خراب گشت
افسوس که روزگارم شده درد و غم بدان
بیمار عشق را ببین که کارش حباب گشت


علی جعفری

از دریا گذشتم و به صحرا رسیده ام

از دریا گذشتم و به صحرا رسیده ام
از رویا گذشتم و به نجوا رسیده ام
تاریخ عشق خود را ورق زدم بخوان
شرحیست که خود به تنهارسیده ام
شرین ترین لحظه های من هم برفت
اکنون که نوشتم و به رعنا رسید ه ام
تورات بیاورید و انجیل را هم از برم
قرآن بی آوریدوکه به معنا رسیده ام

استاد شدی و سپیده شاعر ات منم
از بهره تو ببین به کجا ها رسیده ام
ای جعفری دردعشق درمان نمیشود
آنجاست که باتوبه شیدا رسیده ام

علی جعفری