بهار آمده تا خانه دلت بتکانی

بهار آمده تا خانه دلت بتکانی
سبوی کینه بریزی و جام عشق ستانی

بهار آمده با یک سبد ترانه باران
که عاشقانه بخوانی سرود سبز جوانی

کنار یار بگیر و غم زمانه رها کن
غنیمت است همین دم که ساده می گذرانی

چه خوب می شود از ذره ذره های وجودت
تو یک به یک بزدایی هر آنچه را نگرانی

نکوست سال و بهارت اگر به مهر و محبت
همیشه یاد عزیزان به قلب خود بنشانی

گرفته میوه نوروزی آسمان بر دست
که شهد شادی فردا به دیگران بچشانی



عظیمه صباغ نیا