بوسه

ای کاش
احساس از راه دور
بوسه از دور هم داشت

عبدالله_احتشامی

از تو نمی‌پرسم هرگز

از تو نمی‌پرسم هرگز
به کجا می‌رسیم
به کجا خواهیم رفت
سخت باشد یا که دشوار
زندگی با هم بودن های بی سوال‌ست
که عشق را تمام نخواهد کرد

عبدالله_احتشامی

او که ما را هیچ بخواند

او که ما را هیچ بخواند
از هیچ
خبر نداشت

ما خودمان او را تاج کردیم

عبدالله_احتشامی

هرچه هم دور باشم و نباشد

هرچه هم دور باشم و نباشد
او نه تنها در ریشه‌ و خون
بیشتر از هرچه
در استخوانم رشد می‌کند


عبدالله_احتشامی

زمان

زمان ، نه دروغ را
نه خیانت را
نه زخم های خورده را
هیچکدام را حل نمیکند
فقط کهنه تر و مدام تازه ترش می‌کند

عبدالله_احتشامی

حتی اگر رویا باشی

حتی اگر رویا باشی
دوستت دارم
ای که دوستت دارم و ندارمت
خاطره‌ی خیالمی

عبدالله_احتشامی

خودت نمی‌دانی صدایت عین پاییز است

خودت نمی‌دانی
صدایت عین پاییز است
که هرچه میگویی مست
و با هیجانش
دلم می‌ریزد و می‌لرزد


عبدالله_احتشامی

گاهی تلخ و ناخوش می‌شوی

گاهی تلخ و ناخوش می‌شوی
و نیازی به قند نیست
به یک بوسه
ز لبان عسل خیزش
که برای دوباره زندگی کردن کافی‌ست


عبدالله_احتشامی

ادامه را تو بگو

ادامه را تو بگو

درد یعنی داشتنت در قلبم
اما
خاطره
رویا
و هوایت قلبم را پاره پاره میکند

عبدالله_احتشامی

گاهی لال می‌شوی و خودت را کور می‌کنی

گاهی لال می‌شوی و خودت را کور می‌کنی
که هیچ چیز را نخواهی
نبینی
نشنوی
این چند رنگی ها آدمی را ذِله می‌کند

عبدالله_احتشامی