‏ای لعنت به من

عباس معروفی نویسنده و روزنامه‌نگار Abbass Maroufi Iranian Writer and journalist

 

ای لعنت به من

لعنت به تو

چه کاری بود که با دلِ هم کردیم...


((عباس معروفی))

باور کن همه ی دنیا فقط تویی

باور کن همه ی دنیا فقط تویی
بقیه تکراری اند...


عباس معروفی

گرفتارم

نه زمین‌شناسم
نه آسمان‌پرداز
گرفتارم
گرفتار چشم‌های تو
یک نگاه به زمین
یک نگاه به زمان
زندگی من از همین گرفتاری شروع می‌شود
سبز آبی کبود من
چشم‌های تو
معنای تمام جمله‌های ناتمامی ست
که عاشقان جهان
دستپاچه در لحظه‌ی دیدار
فراموشی گرفتند و از گفتار بازماندند
کاش می‌توانستم ای کاش
خودم را
در چشم‌های تو
حلق‌آویز کنم


عباس معروفی

اینکه هر وقت خودم را در آینه می‌ بینم

اینکه هر وقت
خودم را در آینه می‌ بینم
‏یاد تو می‌ افتم،
یعنی چقدر عاشق ‌توام؟
‏کجای تنم دنبالت بگردم،
که نباشی؟
عباس_معروفی⁩

تو باشی

تو باشی
خدا می‌شوم
مالک شب‌های تو
نه مالک یوم‌الدین
ایاک اعبدُ و ایاک استعین
راه دیگری نمی‌شناسم
مستقیم
به خانه‌ات می‌آیم
تنت را می‌پرورم
و دنیا را
با دست‌های مهربان تو
می‌آفرینم
حتا خودم را
.

 

"عباس معروفی"

بانوی قشنگم

بانوی قشنگم
من همیشه مستم
لب‌ های تـــو
مخفف شراب‌های دنیاست
چکیده‌ی کامروای انگور
که قطره می‌شود
نقطه‌ی هستی مرا می‌چکاند
داغی که بر دلم مانده است
من این نخورده با خنده‌های تو مست
بیهوده نیست
که در کلمات می‌چرخم
نارنجی
نقطه‌ها همه
ردی از بوسه های تــۥـــوست...

عباس_معروفی

انتظار

انتظار
امروز خودم را
آراسته ام
گفتی که ظهر می آیی
و من یادم رفت بپرسم
به افق تو یا من ؟
و تو یادت رفت بگویی
فردا یا روزی دیگر ؟
چه فرقی می کند ؟
خودم را آراسته ام
عطر زده و منتظر
با لباسی که خودت تنم کرده ای


عباس معروفی

-اگر صبح زودتر از من بیدار شدی، بوسم کن.

-اگر صبح زودتر از من
بیدار شدی،
بوسم کن.

اما اگر من
زودتر بیدار شدم
بر سینه‌ات
منتظر همان بوسه
میمیرم..


عباس معروفی

به سکوت خو می‌گرفت

به سکوت خو می‌گرفت
و آن قدر بی حضور شده بود
که همه فراموشش کرده بودند.
انگار به دنیا آمده بود که تنها باشد.

عباس_معروفی

خواب من را نمی برد

خواب
من را نمی برد
تو را
می‌آورد،
تو را می آورد
بی آنکه باشی ...