و تو هم روزی پیر می شوی
اما من
پیرتر از این نخواهم شد
در لحظه ای از عمرم متوقف شدم
منتظرم بیایی
و از برابر من بگذری
زیبا ، پیر شده
آراسته به نوری
که از تاریکی من دریغ کرده ای
شمس لنگرودی
امشب
دریاها سیاهاند
باد زمزمهگر سیاه است
پرنده و گیلاسها سیاهاند
دل من روشن است
تو خواهی آمد
شمس لنگرودی
و تو هم روزی پیر میشوی
امّا من
پیرتر از این نخواهم شد
در لحظهای از عمرم متوقف شدم
منتظرم بیایی
و از برابر من بگذری
زیبا، پیر شده
آراسته به نوری
که از تاریکی من دریغ کردهای...
شمسلنگرودى
این موسیقی
می افتد از دهان
تو اگر نخوانی...
شمس لنگرودی
تو را به ترانهها بخشیدم
به صدای موسیقی
به سکوت شکوفهها
که به میوه بدل میشوند
و از دستم میچینند
تو را به ترانهها بخشیدم
با من نمان!
عمر هیچ درختی ابدی نیست
باید به جدایی از زندگی عادت کرد. .
شمس لنگرودی
نگاه کن چه پیر می شوند
رویاهایی که تو را نیافته
جهان را ترک می کنند ...
نوروز منی تو!
با جانِ نوخریده به دیدارت میدوم.
شکوفه های تواَم من!
به شور میوه شدن
در هوای تو پر می کشم ..
#شمس_لنگرودی
چیزی بگو
گاهی چنانم بیتو
که عبور سایهای از کنارم
نگرانم میکند
شمسلنگرودی