اگر از کمندِ عشقت بروم ، کجا گریزم ؟!
که خلاص ، بی تو ؛ بند است ،
و حیات ، بی تو ؛ زندان ...
"سعدی"
پ.ن 1:
"لای" موهایت
تنها نُتی ست که
اگر به دستم برسد
تمام موسیقی های عاشقانهی
جهان را با آن می نوازم...
" علیرضا اسفندیاری"
پ.ن2:
بانو...!
می شود من همان آدم خیالیِ تنهایتان باشم که... جلوی تمامِ آینه های قدیِِ عمرت برایش دلبرانه رقصیدید...؟
می شود من... همانی باشم که وقت خرید در خیالت میگفت:
این بیشتر بهت میاد...
می شود همان نیامده ای باشم که همیشه برایش می پوشید و آرایش می کنید؟
امکان دارد من دلیل بلندیِ زلف شما باشم بانو؟
اصلا...
ای کاش نام کوچکم را...
سلیقه ی شما میگذاشتند...
" امیر مهدی زمانی "
تو را که درد نباشد ز درد ما چه تفاوت
تو حال تشنه ندانی که بر کناره جویی!
سعدی
سخنی بگوی با من که چنان اسیر عشقم
که به خویشتن ندارم ز وجودت اشتغالی
سعدی
چه خوش است در فراقی همه عمر
صبر کردن به امید آنکه روزی
به کف افتد وصالی...
سعدی
یا خاطرخویشتن به ما ده؛
یا خاطرما ز دست بگذار....
سعدی
من آن نیَم که حلال از حرام نشناسم
شراب با تو حلال است و آب بی تو حرام
دیدار مینمایی و پرهیز میکنی
بازار خویش و آتش ما تیز میکنی
سعدی
تو ندانی که چرا در تو کسی خیره بماند
تا کسی همچو تو باشد که در او خیره بمانی