باروشنایی صبح

باروشنایی صبح
همراه خورشیدطلوع کن
دستم رابگیر
ببر تامرز بوسه های داغ
بغل های گرم
تاخدای عبور واشتیاق
خدایی که برای عابرانِ عاشق
مائده هایی ازآسمان میفرستد


تیام باهنر

هزاران راز با شبها و تنهایی خود داریم

هزاران راز با شبها و تنهایی خود داریم
شبان از روز و روز از این شبان تار بیزاریم

یه ظاهر خنده بر لبهای ما خوش کرده جا , اما
به پشت خنده هامان گریه هایی بی صدا داریم

و شب تا صبح با کابوس ها ما میپریم از خواب
کنار غصه ها و خاطره تا صبح بیداریم

برای اشتباهی رانده ایم از جنت اعلی
ملائک سجده گر برما ولی ما در زمین خاریم

به ما دادست ادم ارث بی عقلی , خطاکاری
و ما این ارث را تا اخر دنیا نگهداریم

خدایی هست که باشد نگهدار تمام ما
ولی ما ادمی زادیم و با شیطانِ خود یاریم

مصطفی یعقوبخانی