به لطف چشم‌های تو هنوز این زندگی زیباست

به لطف چشم‌های تو هنوز این زندگی زیباست
و در قلبم امید و آرزو همواره پابرجاست

تو زیبایی و مخلوق خداوندی هنرمندی
ز زیبایی تو فهمیده‌ام من که خدا زیباست

برای این منِ بی‌روح از این زندگی خسته
تماشای تو مثل لمس دست حضرت عیسی‌ست

گلستان می‌شود این آتش سوزنده‌ی دنیا
همان ساعت که اعجاز دوتا چشمان تو پیداست

تو که در این سکوت چاه ، زنگ کاروان‌هایی
هراسم نیست چاه از ظلم و جور نابرادر هاست

بمان همراه من در پیچ و تاب زندگی بانو
نترس از هیچ‌چیزی که یقین دارم خدا با ماست

دلم تنگ تماشای نگاه توست در هر پلک
خودت حال دلم را درک کن وقتی که او تنهاست

نمی‌ترسم من از آینده ی نادیده ی مبهم
اگر چشمان زیبای تو‌ ماه روشن فرداست

مصطفی یعقوبخانی

هزاران راز با شبها و تنهایی خود داریم

هزاران راز با شبها و تنهایی خود داریم
شبان از روز و روز از این شبان تار بیزاریم

یه ظاهر خنده بر لبهای ما خوش کرده جا , اما
به پشت خنده هامان گریه هایی بی صدا داریم

و شب تا صبح با کابوس ها ما میپریم از خواب
کنار غصه ها و خاطره تا صبح بیداریم

برای اشتباهی رانده ایم از جنت اعلی
ملائک سجده گر برما ولی ما در زمین خاریم

به ما دادست ادم ارث بی عقلی , خطاکاری
و ما این ارث را تا اخر دنیا نگهداریم

خدایی هست که باشد نگهدار تمام ما
ولی ما ادمی زادیم و با شیطانِ خود یاریم

مصطفی یعقوبخانی