دل من در هوس روی تو ای مونس جان

دل من در هوس روی تو ای مونس جان
خاک راهیست که در دست نسیم افتادست...

حافظ

مجال من همین باشد که پنهان عشق او ورزم

مجال من همین باشد که پنهان عشق او ورزم
کنار و بوس و آغوشش چه گویم چون نخواهد شد

حافظ

هزار دشمنم ار می کنند قصد هلاک

هزار دشمنم ار می کنند قصد هلاک
گرم تو دوستی از دشمنان ندارم باک

نام من رفته‌ست روزی بر لبِ جانان به سهو

نام من رفته‌ست روزی بر لبِ جانان به سهو
اهل دل را بوی جان می‌آید از نامم هنوز...

حافظ

در ره منزل «لیلی» که خطرهاست در آن

در ره منزل «لیلی» که خطرهاست در آن
شرط اول قدم آن است که «مجنون» باشی
نقطه‌ی عشق نمودم به تو هان سهو مکن
ور نه چون بنگری از دایره بیرون باشی
کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش
کی روی؟ ره ز که پرسی؟ چه کنی؟ چون باشی؟

حافظ

شنیده‌ام سخنی خوش که پیر کنعان گفت

شنیده‌ام سخنی خوش که پیر کنعان گفت

فراق یار نه آن می‌کند که بتوان گفت

حدیث هول قیامت که گفت واعظ شهر

کنایتیست که از روزگار هجران گفت

 

#حافظ

به کجا برم شکایت به که گویم این حکایت

به کجا برم شکایت به که گویم این حکایت
که لبت حیات ما بود و نداشتی دوامی ...

جانا، چه گویم، شرحِ فراقت؟

جانا، چه گویم، شرحِ فراقت؟
چشمی و صد نم،
جانی و صد آه .‌..

حافظ

ساقی بیا که هاتف غیبم به مژده گفت

ساقی بیا که هاتف غیبم به مژده گفت
با درد صبر کن که دوا می‌فرستمت

عاشقان را گر در آتش می‌پسندد لطف دوست

عاشقان را گر در آتش می‌پسندد لطف دوست

تنگ چشمم گر نظر در چشمه کوثر کنم