در تو من دوست دارم

در تو
من دوست دارم
واژگون شدنِ سیاهیِ چشم را
به جانبِ سکوتی ناتمام
در هم‌آغوشیِ آشفته‌ی همیشه
با استخوانی که تیر می‌کشد از درد
توقف،
برای پایانِ همه چیز
کافی نیست.


برنارد_نوئل