زمستان های بی برف بی رحم ترند،

زمستان های بی برف بی رحم ترند،
مثل زنانِ بی عشق، مثل من که نامت را هم فراموش کرده‌ام اما هنوز دوستت دارم...

اهورا_فروزان

دلتنگی آدم را به خیابان می‌کشد

دلتنگی آدم را به خیابان می‌کشد

دلتنگم!

و مردم نمی‌فهمند

قدم زدن گاهی

از گریه کردن غم انگیزتر است


اهورا فروزان

"دوستت دارم"

"دوستت دارم"
شبیه غزل، شبیه سپید
شبیه نامه‌هایِ شاملو به آیدا...

از آخرین باری که کسی رو دوست داشتم چیز زیادی یادم نیست

از آخرین باری که کسی رو دوست داشتم چیز زیادی یادم نیست
از آخرین باری که کسی دوست داشتنش، دلخواهِ من باشه هم همینطور!
خب مهمه! یکی که بلد باشه آدمو!
دوس داشتنش به دلت بشینه. حرف زدنش، نگاهاش، بوی عطرش‌‌‌......
خلاصه یادم نیس دیگه!
میدونی؟ حس می‌کنم یه آدم هزار ساله‌م که اوایل جوونیش یکیو دوس داشته، بعدم هیچی به هیچی...
فکر کرده حالا اگرم نشد، نشد
فکر کرده حالا یکی دیگه میاد به جاش...
ولی نیومد
همین شد که دیگه حالمون خوب نشد
دیگه تنهای تنهای تنها موندیم
بعد ‏یهو به خودمون اومدیم، دیدیم وصله‌ی هیچکی نیستیم
اونایی که دوس داریم دوسمون ندارن
اونایی که دوسمون دارنو دوس نداریم
میفهمی چی میگم؟

از سر خط نوشتم اسمت را

از سر خط نوشتم اسمت را
تا ته خط ادامه‌ ات دادم
باز یادم نبود دل کندی
یادم آمد، به گریه افتادم
نیستی تو، جهان پر از خالی‌ ست
خالی از عشق، خالی از همه چیز
مثل تنها قدم زدن وسطِ
عصرِجمعه حوالیِ پاییز...
باز هم آن سوال تکراری
چه شد از من دلت برید اصلا؟
تو چه گفتی که از تو برگشتم؟
من چه کردم دلت گرفت از من؟
کاش می‌شد به قبل برگردم
سرنوشتم عوض شود شاید
کاش تنها برای من بودی
تا جهان جای بهتری باشد...

اهورافروزان