در حال پی مودن یک رازم

در حال پی مودن یک رازم
در مسافت تمام خودم.
در مساحت یک گردش وارونه؛
در شعاع هر گل
و زادگاه گم شدن امواج ترانه ای در باد.
وجب به وجب با شمارش گام های ترس؛
ترسیدن را به جان یک عشق فهمیدم.
تمام یک روز شبم بود و
تمام یک شب روزم.
در حال پی مودن یک مسیر هستم.
و گلستان راز است یا که گورستان؛
نمایش کودکی در اماج جوانی
و جوانی که در مسافت کهولت ایستاده بود.
مردگان بی خواب؛
خوابی در هر بیداری
و زندگان در وتر هر خوابی
و بیداری های خواب آوار.
جهان می چرخد و راز های بی جواب
می گریم و می خندم.
در نقش من مانده است؛
نقش مانکنی هر نقشم
و در انتهای خویش هستم.

احمد حسنی

گریه و آغاز مرگ و لبخند.

گریه و آغاز
مرگ و لبخند.
یک مسیر و
یک انتخاب.
غم و خنده
شادی و شیون؛
یک انتخاب ساده.
مثل یک
پیراهن کهنه؛
بر تن افکار.
مثل پرواز یک روح
در حسرت یک جان.
تیر واژه ها
بر تن این مان.
یکی شاید؛
پوشیده لباس مشکی
یکی می زند بر صورت؛
خراش فراموشی‌
خانه ای در دور دست ها
یک مستعطیل دو در دو
با در سنگی
انتخاب یک فکر و
اشکال هندسی.
تراژدی ها
رو به پایان است
قلم ها خسته؛
جوهر بی جان است.
خنده ای بر لب؛
رقص باله و
طناب دار است.
یا که دردی که
پر از لبخند است.
فریاد شبانه تو
زیر رگبار باران.
این رسم یک بوم است
این یک نقشه شوم است.
خودت را بُکش؛
با دشنه ی از غم
با طناب آفت.
با نگاه ساعت
صدای این آون ها
صدای پایان است.
هوای نفس؛ گیر است
بگو؛
بگو که وقت رو به پایان است
این یک انتخاب است.


احمد حسنی

شب هایی پر از تکرار

شب هایی پر از تکرار
درد های بی انکار.
لایه های تنم سفار شده از؛
سموم انسان ها
در این مزرعه بی هکتار.
سرای گیتی ام خسته از نبرد های پیشین
و این پرنده های بی منقار.
کدامین سوی این جهان شناور می شویم
در این دنیای بی مقدار.

جهان مصنوعی ام هر دم گسترده تر از پیش؛
این جهان بی هویت بی پرگار.
زمستان می شوم در این هوهوی سرما
در این فصل بی بهار.
منطق و عقل را ارجعیت دارم از هر جانور؛
در این بیابان بی پندار.
زاده شده ام از دامان مادری؛
در این مرگ های بی هشدار.
شکوه آفتاب و مهابت مهتاب را دیده ای؟
چگونه بازی کند چرخش آفتاب و مهتاب
در این ثانیه های بی کردار.
کجایِ این قصه مانده ایم؛
کجایِ این شهر چراغی روشن است!
در این شهر بی هنجار.
چگونه پس بمانیم
چگونه پس بمیریم
در این ترس های بی مدار
تسخیر من و جهان؛
از آوا هایی ز آسمان
در این آسمان بی سردار.
خدا حافظ این فصل های پی در پی
خدا حافظ ای فضل های تو در تو
در این من بی مردار

احمد حسنی