خسته ام

خسته ام

از عقربه ها  

که حرف تازه ای

ندارند

خسته ام از دیوارها

که پشت به آفتاب کرده اند

و خسته ام

از  جاده هایی

که خودشان را

به بیراهه زده اند...

بیچاره این پنجره

که خستگی ام را

تاب نمی آورد...

آرزو کاظمی

عشق

هزار باره هم

مرگ سراغم را بگیرد

عشق

درون سلول‌های من 

خیال مردن ندارد...


آرزو کاظمی

من در دستان تنهایی ام

باغ 

در دستان پاییز 

مچاله می شود 

من

 در دستان تنهایی ام 

اما

خوشا به حال این شعر 

که در دستان تو 

مچاله خواهد شد


آرزو کاظمی

گاهی اشکها

گاهی اشکها 

یک قدم 

از سکوت 

جلوتر می روند 

تا حرفهای جامانده 

پشت درها را 

فریاد بزنند ...


((آرزو کاظمی))