شنیدم در شهر ماهیگیران

شنیدم در شهر ماهیگیران
زحمت کشان شهر شیران

که رزقشان از بحر بود
یکی زان همه قلاب راست بود

چو دریا میرود حیران اویند
مگر با این روش ماهی بجویند

همیشه یک کلام در پاسخش بود
که این قلاب صید خودش بود

بیان این سخن اندر زبان شد
میان مردمان این داستان شد

به شه این داستان را رساندند
سوالهای بی جواب را خواندند

بزرگان را همه جمله دادند
جواب زین سوال دریافت نکردند

بر ان شد صید قلاب راست دانند
به سوی شهر صیادان برانند

زخیل مقدم شاه فرشی نماندند
به هر سو گرد خانه صییاد نشاندند
ز سیم و زر درخت گل فشاندند
برای حل داستان سر ها فشاندند

چو صیاد از خیل سپه دید
سوال بی پاسخش شه بشنید

چنین گفتا جواب شا صیاد
که صید من یقین در دام افتاد

که من قصدم صید شاه می بود
خدا رو شکرقلاب راست می بود

اگر کچ شکارش خرده می بود
چو راستی امد ش شه صید می بود

مثال قلاب راست داستان داد
نشان از راست بودن یاد داد


سیاوش دریابار

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.