تنها نمی‌زارم تورو با این که آغوشت کمه

تنها نمی‌زارم تورو با این که آغوشت کمه
من خواب می‌بینم همش دیوونگی هم عالمِ
حالا که قلبت صاف نیست دارم به دریا می‌زنم
دل‌بازم و از تاس نیست دستی که دارم مُهملِ
تصمیم کبرات و بگیر با من بمون و صبر کن
من آرزو دارم بری حالا که قلبت با منه
تصویر تنهایی‌ام و با دیوار حاشا می‌کنم
هرجای این خونه بری عکس تو پشت ساعته
خاکستری رنگ هنوز شعرای بعدِ رفتنت

من خوب می‌دونم خُلم دیوونگی هم دشمنه

علی رفیعی وردنجانی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.