مارا شبی به صومعه بفروخت

مارا شبی به صومعه بفروخت
راهبی که راه نشناخت
و خیالی که در آتش بود در اندیشه معبد
کنار برگ گلی که ریشه در خواب
سراب ضمیرش برگرفته ظلمت خاک
ما چه دانیم عبث به چه بود؟


محبوبه محمدی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.