به یلدا میسپارم زلف پر چین و شکنجت را

به یلدا میسپارم زلف پر چین و شکنجت را
به صحرا می فشانم برگ گل های ترنجت را
بیا تا سرمه از دود دل دلدادگان سازم
سر مژگان مست و دیده های نکته سنجت را
بگیرم رشته ای از طره پر پیچ و رقصانت
بریزم روی دامان شقایق درد و رنجت را
به آتش می گذارم دانه دانه تا بیافشاند
نسیم صبحگاهان با خودش عطر سپنجت را
شراب اخرین جامی تو دُرد خمره عشقی
نثار عاشقانت کن طلای ناب گنجت را

علی معصومی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.