در انتهای شعرم

در انتهای شعرم
پرسه می زند مثنوی نگاهت
انگار چشمانت نقاشی خداست
برای فوج پرندگانی که
در آسمان نیلی چشمانت و
طراوت بنفشه زار گیسوانت
عاشق هم می شوند؛
و چه زیباست..،
این غروبِ تماشایی ساحلِ مژگانت
که هزاران غنچه ی وحشی روئیده
میان ابریشم قطره اشک های
چکیده بر گونه های خیس تو!

مرتضی سنجری

هزاران بار خواستم

هزاران بار خواستم
خط زنم از قلبم
خودت را
یادت
اسمت
اما …
باران نگذاشت!

ناوک_مژگان

تنهایی‌ام را

تنهایی‌ام را
در صندوقچه‌ی قلبم
گذاشتم
فقط به خاطر تو!

علیرضا ایمانی فر

به رویم گشوده شد

به رویم گشوده شد
پنجره عشق
به صورتم خورد
نسیم ملایم محبت
و مرا
عاشق کرد


صبا جدکاره

دیشب خواب دیده ام

دیشب خواب دیده ام
هزار فرشته را
بالباسهائى نیلى
و طیفى از رنگهاى آبى تا لاجوردى دلخواه من
که با آرامش، پشت پلکهایت نشسته اند
و با انبوه مژه هاى بلندت
چنگ مى زنند

دیشب خواب دیده ام
هزار پرنده را که کوچیده اند
در سررسید عشق
انگورها مستى را به پیاله هابخشیده اند
پائیز از اغواى همه ى گلهاى شب بو
شکوفه مى دهد
زمستان رفیق صمیمى تموز است
وبهار ..، به ماه میانى پائیز دلبسته است
تا ازفصل عشق
میوه ى بردبارى بچیند

دیشب خواب دیده ام
تمام کابوسهایم را دوره مى کنم
وآوائى در گلو گاه خسته ام
گلهاى غم آلود محمدى را مى خواند
به آخرین کام سیگارى درمقصد

کاش یکى براى این همه آسمان
گل ِماهم را در فصل ِ پنجمى قلمه مى زد
یکى شب را
براى عبادت آغوش بیدار مى کرد
کاش یکى مراقبِ میوه ى دوست داشتن بود
که ازتنومندى درختِ بى تفاوتى فرونیافتد
کاش یکى
مرا بدنیاى فراموشى صدا بزند
کاش......

مجیدفربد

عروسک‌ها بزرگ نمی‌شوند،

عروسک‌ها بزرگ نمی‌شوند،
اما،،،
خاطره‌هایش چرا...


رها فلاحی

برای شب ستاره را

برای شب ستاره را
چشمک ستاره تو را
برای دریا باران را
زیر باران تو را
برای ساحل باد را
کنار ساحل تو را
تو چه دل انگیزی

علی بارنگ