بسیاری، آمدند رفتند

بسیاری، آمدند رفتند
تو نیامدی، اما
ماندی تا به ابد .


مروت خیری

چنان سرایم تورا، که در جان شوی

گفتمت:
چنان سرایم تورا، که در جان شوی
ندانم ز جان، بسی والاتر چه باد
ز جانم عزیزتر، آن شوی!
ز عشقت بدان حد نگارم
که در روزگار عدم
ز خاکی که من خفته ام
بروید، بید مجنون ها،
و امروز ، ز هجرت،
به اشکان چشمم
کنم‌ سیراب،
نهالی که روید به فردا ها !!....


اعظم حسنی

تو را در لحظه هایم ندارم

تو را در لحظه هایم ندارم
حتی به اندازه یک ثانیه
هرچند قرنها با تو
زندگی کرده ام


میلاد چهارمحالی زاده

مانده‌ام که چگونه است،3/3

مانده‌ام که چگونه است،
میان این همه هیاهو،
میان این همه اضطراب،
میان این همه بودن‌های بی روح،
تو آرامش و آسایش و جان من شدی...

حتما میدانی!
چلچله‌ها برای دیدن تو
هر سال بر سر بهار می‌نشینند و
دسته دسته گل و سبزه می‌آورند.


با من سخن بگو
از خواب‌های کودکانه بگو
از نسیمی که صبح‌های جمعه،
از لای پنجره‌ی خانه‌ی مادر بزرگ می‌وزد.


زندگی به همین شیرینیست!
همینقدر زلال!

صابر ونکی

شاعری یک‌لاقبایم

شاعری یک‌لاقبایم
شعرهایم
کفاف دوست داشنت را نمی‌دهند.

سعید فلاحی

عشق تو3/3

از رفتن بمان
دستت را به من بده
که در امتداد دستانت
بندری است برای آرامش
................
مشکل اصلی من با نقد و نقادی این است
هر گاه شعری را با رنگ سیاه نوشته ام
گفته اند
اقتباسی ست از چشم های تو

.................
عشق تو
مرا آموخت
بی اشک بگریم


نزار قبانی

وقتی که قلبم می ‏تپد در واژه‏ های ترد و تر

وقتی که قلبم می ‏تپد در واژه‏ های ترد و تر
بگذار تا رسوا شوم از باده‏ های بی‏ثمر

ساقی بیا پیمانه‏ ای بر چشم خوابم تازه کن
از جام گیسویت مرا، یک مست بی ‏اندازه کن


در من مرا گم کن ببین، گم می‏شوم در شور تو
یا عاشقانه می‏ چکم در سایه‏ ی مغرور تو

زیر رواق پلک تو شیدای شیدا می‏شوم
با شعر پنهانی شبی، آهسته پیدا می‏شوم

لیلای لیلا می ‏شوم با چک‏ چک چشمان تو
محراب می ‏سازم ز تو، از عشق پر ایمان تو

دستی به گیسوی غزل، می‏ رقصم از شیداییت
می‏خندم و می ‏افسرم از هق ‏هق رسواییت


ساقی بیا اینک مرا غرق حضوری ساده کن
دیر است، این پیمانه را، بشکن، نصیب جاده کن

نسرین باستانی