در نیمکت زمستان

در نیمکت زمستان
هم نشین دل
می شود
پچ پچ یادت
گلخند عشق را
قاب می گیرد


فریبا_سلطانی

به شوق آنکه شبی را سحر کنم با تو

به شوق آنکه شبی را سحر کنم با تو 
ببین چه راه درازی سپرده ام تا تو
ببین عزیز دل من ببین چگونه چو باد 
تمام فاصله ها را دویده ام تا تو به
دویدم و نرسیدم ، غریب یعنی من 
که با سر آمده بودم ، نبودی اما تو !
گذار ما دو موازی به هم نمی افتد 
همیشه فاصله ای هست بین من با تو 
تو نیستی که صمیمانه اعتراف کنی 
(که بین ما دو نفر با وفا تویی یا من) ؟
که بین ما دونفر ، بی وفا منم یا تو ؟

- بهروز یاسمی

ای کاش که آدمی چو زنبوری بود

ای کاش که آدمی چو زنبوری بود

با نیش زدن حاصل او گوری بود

با زخم زبان فقط ز هم دل کندیم

ای کاش به" تاریکی دل" نوری بود


- پروانه حسینی

بعد از انقلاب چشمانت

بعد از انقلاب چشمانت

نظام زندگی ام بر چیده شد

در مجلس عشق

قانون اساسی دلم را

به خط چشمان تو نوشتم .

امین فرومدی

ساقیا !

ساقیا !
ساقی چشم خماری ام !
از آن شبی که به جام لب هایت لب زدم
به تو معتاد شدم و در به درم
و در حاشیه شعر پناهگاهی از حلب زدم
شیرین لب تلخ وش من !
مدتی است که در این شعر خراب
افتاده ام خمار و استخوان های طلبم درد می کند
به تو معتاد شدم و در این خرابه امید نجات دارم
ساقی لب شرابی ام !
پیاله ای بوسه بیاورم
باشد که از این خماری نجاتم دهی !
از چشمه چشمانت
آب حیاتم دهی

امین فرومدی

من از تو مینوشتم او میخواند.

در اوج انزوا
در پس آفتابی سرد و خموش
پروانه ی کوچکی
به میهمانی شعرهایم آمده بود !
من از تو مینوشتم
او میخواند.

آنجا که رسیدم به گل های پیراهنت پرواز کرد!
و ریسمان تنهایی ام
دوباره ، پیچک وار
به دور من تنیده شد !
دیری نگذشت...
یک سیاهی بالای سرم
سایه ای انداخته بود !
نزدیک تر میشد
و خورشید دورتر .

ناگهان
من و دفتر و قلم ،
خندیدیم !

پروانه ی کوچک را
در میان لشکر پروانه ها دیدیم !

علی علیزاده جوینی

زمستان

#زمستان

+یادمه بچه که بودم اسفند فصل تیله بازی و خرید جوجه تا سیزده بدر همین کارمون بود

دیگه فقط روزها میگذرد:)