پای تو مانده ام، چه کنم اختیار نیست

تاوان این ترانه بگو انتظار نیست

این امتحان سخت من از روزگار نیست

تلخ است بی تو طعم تمام ترانه ها

رفتن همیشه چاره ی درمان یار نیست

توفان بگو دوباره مرا مبتلا کند

این ابتلا به ساحت توفان، قمار نیست

لبخند بی قواره ی این روزگار سرد

با انحنای چشم ترم سازگار نیست

پاییز چشم های تو را قاب کرده ام

آخر به فصل های زمین اعتبار نیست

می خواهمت که با همه دیوانگی هنوز

پای تو مانده ام، چه کنم اختیار نیست

فاطمه یاوری

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.