من احتمال اینکه تو دوستم بداری را،

من
احتمال اینکه تو دوستم بداری را،

دوست داشتم...

ییلماز_اردوغان

برای همه‌ی ما همه‌ی روزها فراموش می‌شوند؛

برای همه‌ی ما
همه‌ی روزها فراموش می‌شوند؛
به جز همان یک روز
که نشانی آن را
به هیچ کس نگفتیم . . .

محمدرضا عبدالملکیان

آن ‌چنان خسته‌ام که

آن ‌چنان خسته‌ام که
وقتی تشنه‌ام
با چشمهای بسته
فنجان را کج می‌کنم
و آب می‌نوشم
آخر اگر که چشم بگشایم
فنجانی آنجا نیست
خسته‌تر از آن‌ام
که راه بیفتم
تا برای‌ِ خود چای آماده سازم
آن ‌چنان بیدارم
که می‌بوسمت
و نوازشت می‌کنم
و سخنانت را می‌شنوم
و پس‌ِ هر جرعه
با تو سخن می‌گویم
و بیدارتر از آن‌ام
چشم بگشایم
و بخواهم تو را ببینم
و ببینم
که تو نیستی
در کنارم...

اریش فرید

زن ها گاهی عاشقانه هایشان را دم می کنند

زن ها
گاهی
عاشقانه هایشان را
دم می کنند

و می شود
همان چای خوشرنگ
با عطر هل و دارچین
که کنارِ حبه قندی از عشق
چقدر می چسبد

گاهی
دلدادگی هایشان را
هر شب
همراه با عطر مریم
در خانه می پاشند
و هر صبح
با تک بوسه ای
دلت را نشانه می روند

زن ها
گاهی
دوستت دارم هایشان را
زیر باران
با تو
بی چتر
قدم می زنند

و گاهی
ناگهان
سکوت می کنند
و تو باید آنقدر مرد باشی
که سکوت را در عمق چشمانشان
معنا کنی...


سارا_قبادی

پاییز جان!

پاییز جان!
تا می‌توانی زرد شو
انارهایت را قرمز کن
برگ هایت را ببار
خیالت هم راحت
ما حالمان خوب است ...!

دارم به بی تفاوتی ات غبطه می خورم

دارم به بی تفاوتی ات غبطه می خورم
حرصم گرفته از تو چرا دل نمی برم ...

قدم به کوچه‌ی دیوانگی بزن چندی،

قدم به کوچه‌ی دیوانگی بزن چندی،
که عقل بر سرِ بازارِ عشق حیران است...

چنان دلبسته‌ام کردی،

چنان دلبسته‌ام کردی،
که با چشم خودم دیدم

خودم می‌رفتم اما،
سایه‌ام با من نمی‌آمد..