من دیگر بـــــازی نمـــی کنـــم..

روحـــم مـی خواهد بــرود یک گوشــه بنشــیند
پشتـــش را بکنـــد به دنیــــا ؛
پاهایش را بغــــل کنـــد و بلنـــد بلنـــد بگوید :
من دیگر بـــــازی نمـــی کنـــم..

هنوز هم بوی خاک را دوست دارم ...

هنوز هم بوی خاک را دوست دارم ...

و هنوز هم دلم کودکی ست عاشق بازی با خاک

نگران نباش ...

حال دلم خوب است ...

فقط گاهی بهانه ی خاطراتی را میگیرد که با دستانم خاکشان میکنم

زیر انبوهی از گریه ...

گریه هایی که بویشان را دوست ندارم ...

وقتی هیچی نیستی و فقط هیکل گنده کردی ..

وقتی هیچی نیستی و فقط هیکل گنده کردی ..

اولین بار اولین یار

اولین بار اولین یار
اولین دل دل دیدار
اولین تب اولین شب
سرفه های خشک سیگار
زنگ آخر زنگ غیبت
وقت خوب سینما بود

زنگ نور و زنگ سایه
امتحان بوسه ها بود
اولین بار اولین بار
آخرین فرصت ما بود
بهترین جای ترانه
بهترین جای صدا بود

اولین بار اولین یار


کشف طعم بوسه ی تو
مثل کشف یخ و آتش
کشف بی مرگی و ایثار
کشف گستاخی آرش
اولین دروغ ساده

اولین شک بی اراده
وحشت سر رفتن از عشق
گریه های سر نداده
اولین بار اولین یار


اولین نامه ی کوتاه
درشبی ساکت و سیاه
خطی از دلواپسی ها

از من و تو تاخود ماه
اولین بغض حسادت
کنج دنج شب عادت
بستری از درد و هذیان
تا ضیافت تا عیادت
اولین بار اولین بار
آخرین فرصت ما بود
بهترین جای ترانه

بهترین جای صدا بود
اولین بار اولین یار


کشف طعم بوسه ی تو
مثل کشف یخ و آتش
کشف بی‌مرگی و ایثار
کشف گستاخی آرش
اولین دروغ ساده
اولین شک بی اراده
وحشت سر رفتن از عشق
گریه های سر نداده

اولین بار اولین یار
اولین بار اولین بار





شهیار قنبری

آن روزها من به سلیقه کسی که دوستم داشت

آن روزها من به سلیقه کسی که دوستم داشت
و دوستش داشتم
سر تا پایِ زندگیم را آبی کرده بودم
آبی آبی
آبی به رنگ دریا
و نا گهان یک روز او را دست در دست کسی دیدم که
سر تا پایش زرد بود
زرد، مثل نور
من شنا نمی دانستم
دلم فرصت نداد تا شنا یاد بگیرم
و غرق شدم
در دریایِ آبی بیکران رویاها
و کابوسها

#حسین پناهی

بامدادان که کبوترها

بامدادان که کبوترها
بر لب پنجره باز، سحر غلغله می‌آغازند
جان گل رنگ مرا
بر سر دست بگیر
به تماشاگه پرواز ببر
آه بشتاب که هم پروازان
نگران غمِ هم پروازند …


هوشنگ ابتهاج

برای از تو نوشتن بهانه نمی خواهم .

برای از تو نوشتن بهانه نمی خواهم .
محبوب من !
بهانه بیشتر از این ؟
زمانی نفس می کشم
که عطر نفس هایت
دنیا را بهاری کرده است .


امیر_نقدی_لنگرودی

تو گل سرخ منی

تو گل سرخ منی

تو گل یاسمنی

تو چنان شبنم پاک سحری ؟

- نه؟

از آن پاکتری .

تو بهاری ؟

- نه،

- بهاران از توست .


از تو می گیرد وام،

هر بهار اینهمه زیبایی را .

هوس باغ و بهارانم نیست

ای بهین باغ و بهارانم تو !

حمید مصدق

اگر به انسان‌هایی که دوست‌شان داریم

عشق هر روز و هر لحظه طلب جدیدی از ما دارد.
یکی از ساده‌ترین آن‌ها شاید فضا باشد:
چقدر حاضرم به آدمی که تو هستی فضا بدهم
تا آدمی باشی که خودت می‌خواهی؟