از مهتابی خانه من

از مهتابی خانه من
تا آفتابی خانه تو
یک دست فاصله ست.
دستت را
دراز کن
تا  مهتابی
آفتابی شود

شهیار قنبری

در تـ♥ـو خلاصه میشوم، با تـ♥ـو زلال می شوم

در تـ♥ـو خلاصه میشوم، با تـ♥ـو زلال می شوم

از پر پیراهن تـ♥ـو، پر پر و بال می شوم

در شب یلدایی تـ♥ـو، صاحب روز می شوم

صاحب تحویل شب اول سال می شوم

در قفس ابری شب، ماه اسیر بوده ام

با تـ♥ـو رهاتر از همه، ماه هلال می شوم

با تـ♥ـو زلال می شوم، پر پر و بال می شوم


شعر محال می شوم، بر این روال می شوم

تا ملکوت جذبه ات، شبانه راه می روم

چون که نظر کرده ی نور لایزال می شوم

خاصیت سروده ها، تمام خواستن نبود

برای از تـ♥ـو دم زدن، شعر محال می شوم

جز غزل شیشه ای ام، شعر مرا سنگ بدان

چون پس از این شاعر تـ♥ـو، بر این روال می شوم ℳ


شهیار قنبری

اولین بار اولین یار

اولین بار اولین یار
اولین دل دل دیدار
اولین تب اولین شب
سرفه های خشک سیگار
زنگ آخر زنگ غیبت
وقت خوب سینما بود

زنگ نور و زنگ سایه
امتحان بوسه ها بود
اولین بار اولین بار
آخرین فرصت ما بود
بهترین جای ترانه
بهترین جای صدا بود

اولین بار اولین یار


کشف طعم بوسه ی تو
مثل کشف یخ و آتش
کشف بی مرگی و ایثار
کشف گستاخی آرش
اولین دروغ ساده

اولین شک بی اراده
وحشت سر رفتن از عشق
گریه های سر نداده
اولین بار اولین یار


اولین نامه ی کوتاه
درشبی ساکت و سیاه
خطی از دلواپسی ها

از من و تو تاخود ماه
اولین بغض حسادت
کنج دنج شب عادت
بستری از درد و هذیان
تا ضیافت تا عیادت
اولین بار اولین بار
آخرین فرصت ما بود
بهترین جای ترانه

بهترین جای صدا بود
اولین بار اولین یار


کشف طعم بوسه ی تو
مثل کشف یخ و آتش
کشف بی‌مرگی و ایثار
کشف گستاخی آرش
اولین دروغ ساده
اولین شک بی اراده
وحشت سر رفتن از عشق
گریه های سر نداده

اولین بار اولین یار
اولین بار اولین بار





شهیار قنبری

دوستم داشته باش ، بادها دلتنگ اند

دوستم داشته باش ، بادها دلتنگ اند
دستها بیهوده ، چشمها بیرنگ اند
دوستم داشته باش ، شهرها می لرزند
برگها می سوزند ، یادها می گندند

باز شو تا پرواز ، سبز باش از آواز
آشتی کن با رنگ ، عشق بازی با ساز
دوستم داشته باش، سیب ها خشکیده
یاس ها پوسیده، شیر هم ترسیده
دوستم داشته باش ، عطرها در راهند
دوستت دارم ها ، آه ، چه کوتاهند

دوستت خواهم داشت ، بیشتر از باران
گرمتر از لبخند ، داغ چون تابستان
دوستت خواهم داشت ، شادتر خواهم شد
ناب تر ، روشن تر ، بارور خواهم شد
دوستم داشته باش ، برگ را باور کن
آفتابی تر شو ، باغ را از بر کن
دوستم داشته باش ، عطرها در راهند
دوستت دارم ها ، آه ، چه کوتاهند

خواب دیدم در خواب ، آب ، آبی تر بود
روز ، پر سوز نبود ، زخم شرم آور بود
خواب دیدم در تو ، رود از تب می سوخت
نور گیسو می بافت ، باغچه گل می دوخت

دوستم داشته باش ، عطرها در راهند
دوستت دارم ها ، آه ، چه کوتاهند

شهیار قنبری

زمین ادامه دستی است که به گندم می رسد

زمین ادامه دستی است که به گندم می رسد

زمین ادامه یک عشق است که سرخ ترین پیراهن را بر تن دارد .
و من ادامه زیباترین ترانه های ترس خورده بابابزرگ به ترکه های ناظم و درد بلند جریمه
به وحشت سود و زیان تاجر زنگ حساب
به کوچه های خشک آب شاهی و یخ بر خر
سکوت ماندگار پدر
و فرفره های بی باد میرسم.
چه کسی آیا
سه ماه تعطیلی ده سالگی ام را از تخم مرغ فروش و تاجر بازار امتحان حساب بازپس میگیرد
جز من که از زمین تو می رویم.
زمین ادامه یک شعر است که عشق را ادامه شبنم می داند

و سرخ ترین شال را برای شانه های فقیرت می بافد در سرخ باد سرود و سپیده.
زمین ادامه یک ریشه است تا همیشه بیشه.
زمین ادامه یک سفره است که گرده نان را به گرده گرفته است.
صحرا به انفجار تر باران ایمان دارد.
چشم بادامی من
زمین ادامه یک گنبد ستاره است و دشمن ادامه شهرزاد هزار و یک شب خواب است
زمین اما
به گندم میرسد
زمین… به سفره مردم میرسد.

 

از: شهیار قنبری