خیلی حیف است ...

خیلی حیف است ...
که آدم، تمام طول روز را قدم بزند،...
حرف بزند...
دیگران را ببیند...
فیلم ببیند...
موسیقی گوش کند...
بخندد ...
و اشک بریزد...
اما آخر شب ...
که مسیرِ خانه را پیاده و تنها برمی‌گردد...
بداند که وقتی کلید انداخت و در را باز کرد؛
هیچ‌کسی منتظرش نیست ...
که داستانِ امروزش را برای او تعریف کند...

امیرمسعود_ضرابی

از زیر پرتقال ها که رد می شدی نگاهت کردم ..

از زیر پرتقال ها که رد می شدی نگاهت کردم ..
انگار هرکدام خودشان را می کشیدند...
به شاخه های خشک...
و پوستشان را خراش می دادند ...
که عطرشان به مشامت برسد ...
و تو از خوشحالی چشم هایت را ببندی...
بعد نَخل ها سر خم می کردند ...
که آفتاب روی آرامشت نتابد ...
و باران هلالِ صورتت را تَر نکند....
آنوقت شبنم ها می آمدند ...
و سنجاقک ها بال می زدند...
و من که دورتر ایستاده بودم ...
زندگی را می دیدم ...
که فقط همان چندلحظه به جریان افتاده بود...

سید_طه_صداقت

اندیشه

او مرتکب جرم اصلی شده بود،
جرمی که حاوی دیگر جرم ها بود،
اگر هم قلم روی کاغذ نبرده بود،
باز هم مرتکب آن شده بود،
نام آن جرم "اندیشه" بود!

آفتاب تکیه داده به شانه ات

آفتاب تکیه داده به شانه ات

آینده به اِتکای خنده ات پیشِ روم ایستاده

آنچه در تو

نشانِ ماندن در من است

خلاصه شده در سه حرف

عشق ...

وَ تمام ...



"سیدمحمد مرکبیان"

انتظار که چیز بدی نیست ،

انتظار که چیز بدی نیست ،
روزنه امیدی ست در ناامیدی مطلق
من انتظار را
از خبر بد بیشتر دوست دارم ...

.
.
.

عباس معروفی

اگر به خاطر زیبایی دوست ام می داری

اگر به خاطر زیبایی
دوست ام می داری
دوستم مدار
خورشید را دوست بدار
با گیسوان زرینش

اگر به خاطر جوانی
دوستم می داری
دوستم مدار
به بهار عشق بورز
که هر ساله جوان است

اگر به خاطر دارایی
دوستم می داری

دوستم مدار
پری دریایی را دوست بدار
که مروارید و یاقوت بسیار دارد

اگر دوستم می داری
به خاطر عشق
پس هر آینه دوستم بدار
دوستم بدار هماره
من هماره عاشق ات خواهم بود

فردریش روکرت

بیا تا جهان را به بد نسپریم

بیا تا جهان را به بد نسپریم
به کوشش همه دست نیکی بریم

نباشد همی نیک و بد پایدار
همان به که نیکی بود یادگار

همان گنج و دینار و کاخ بلند
نخواهد بُدن مر تو را سودمند

فریدون فرخ فرشته نبود

ز مشک و ز عنبر سرشته نبود

به داد و دهش یافت آن نیکویی
تو داد و دهش کن فریدون تویی

فردوسی

پیراهن‌ ات را در آغوش گرفته‌ ام

پیراهن‌ ات را در آغوش گرفته‌ ام

این پرچم سفید من است

در برابر

جنگ‌ های نابرابر دنیا!



"ناهید عرجونی"

هیچوقت ته حرفهاش نمیگفت خداحافظ

هیچوقت ته حرفهاش نمیگفت خداحافظ
میگفت مراقبتم...
یه بار گفتم: تو خداحافظی کردن بلد نیستی؟
گفت:میترسم بسپرمت به خدا،خدا ازم بگیرَدِت...
تا خودم هستم چرا خداحافظ!؟
خودم حافظ...
خودم مراقبتم
خب...شما بودید عاشقش نمی شدید!؟

مانلی آوین