باید دلت خوش باشد ...

باید دلت خوش باشد، وگرنه عید و شادی تعطیلات در روزها گم‌اند.

 باید دوستش داشته باشی وگرنه تنهایی حرف تازه‌ای نیست.

باید دوست داشته شوی، وگرنه بهار همان بهار هرسال است. باید دلت خوش باشد ...


- سید محمد مرکبیان

از وجود توست که مهربانی

از وجود توست که مهربانی
حالت از هم گسسته اش را باز می یابد
و انسان از بازی تیغ و شاهرگهای دوخته به پیرهنش دست می کشد
در آن سایه ساری که دست های توست
در آن آفتابی که
از پشت پلک های تو سرک می کشد

سیدمحمد مرکبیان

از این که ... تنهاترت می‌کنم ...

از این که ...
تنهاترت می‌کنم ...
متاسفم !
اما زخم‌هایت را بپوشان‌....
زخم‌هایت را ...
از چشمِ معشوق...
رفیق، همسایه بپوشان. ...
چرا که هرگاه بخواهند ...
دست بر زخم‌هایت می‌گذارند. ...
چرا که بعدِ آن...
زخم‌های عریانت...
تو را از پا می‌اندازند....!


#سید_محمد_مرکبیان

همه ی زندگی دوست داشتن است

همه ی زندگی
دوست داشتن است
هنوز و همیشه...

سید_محمد_مرکبیان

از دست های تو

از دست های تو
کارهای خارق العاده ای بر می آید
همانجا که هستی ، بمان
اجازه‌ بده شعرها از من برایت بنویسند
اجازه بده برایت بخوانم
تا چه اندازه‌ از بدوِ دوست داشتنت
پیراهنِ فصل ها
زیباتر شده است
کنارِ لبانت ، کناره می‌گیرم
و تمامِ حرف‌های دلم را
از دهان‌ات می‌شنوم
در فاصله‌ی پیشانیِ تو
تا سایه‌ات
جنگل سبزی‌ست
که پرنده‌های من
آنجا آرام می‌گیرند


سیدمحمد مرکبیان

راحت همه چیز به آخر می‌ رسد ..

راحت

همه چیز به آخر می‌ رسد ..

تو هنوز در قطاری

و می‌ روی

ریل اما

خیلی وقت است


تمام شده ..

"سید محمد مرکبیان"

این‌که باید فراموشت می‌کردم را هم

‌‌این‌که باید
فراموشت می‌کردم را هم
فراموش کردم
تو تکراری ترین حضورِ روزگار منی
و من عجیب به آغوش تو
از آن سوی فاصله‌ها خو گرفته‌ام..
.

سید_محمد_مرکبیان

تو تکراری ترین حضورِ روزگار منی

این‌که باید
فراموشت می‌کردم را هم
فراموش کردم
تو تکراری ترین حضورِ روزگار منی
و من عجیب به آغوش تو
از آن سوی فاصله‌ها خو گرفته‌ام...


سید_محمد_مرکبیان

باید خودم را بگذارم کنارِ خودم

باید
خودم را
بگذارم کنارِ خودم
و پیاده‌رو را
تا آخرین سنگفرش
شانه به شانه راه برویم
غروبی آرام
برای یک تنهایی دونفره


سید محمد مرکبیان

نمی‌فهمم به من نزدیک شده‌ای یا ازت دورم ؟

قلبم تند تند می‌زند دوستت دارم یا دارم می‌میرم ؟
تند تند شعر می‌نویسم حرکت کرده‌ام یا بُریده‌ام ؟
حرفت را هم که می‌زنی
نمی‌فهمم به من نزدیک شده‌ای یا ازت دورم ؟
می‌دوَم سوی دیوار و از خیابان پرت می‌شوم بیرون
سرم را به باد می‌دهم ، دستانم را به جوب
قلبم تند تند می‌زند هنوز دوستت دارم یا مرده‌ام ؟

سیدمحمد مرکبیان