بزرگترین عیب آن است که

امام علی علیه السلام:

اَکبَرُ العَیبِ اَن تَعیبَ ما فیک مِثلُهُ؛
بزرگترین عیب آن است که آنچه را که مانند آن در خود توست عیب بشماری.

┘◄ نهج البلاغه، ص 536 ، ح353

خوب من ! بی بهانه باور کن ؛ بی تو این جا بهار خوبی نیست

خوب من ! بی بهانه باور کن ؛ بی تو این جا بهار خوبی نیست

من بمانم تو رفتنی باشی ؟ این که اصلا قرار خـوبی نیست !


عیــد امسال تنگ می چسـبم به تن مهــربان ِ تنهایی

بی تو تکرار می کنم با خود : دل ، سیاستمدار خوبی نیست !


تو بخند و بخند و باز بخند ... جای این اشک ها که می ریزم

خوب شد که تــو زود فهمیدی گریه راه فرار خوبی نیست


قبر این مردگان خواب آلود ، التماسی است از سر اجبار

که خدا هفت بار فرمود : مرگ ، گشت و گذار خوبی نیست !


دست کم روزهای آخــر را اندکی عاشقانه تر طی کن

تا تــوانی دلی به دست آور ... دل شکستن که کار خوبی نیست !




شاعـــر : سیما نوذری

کمی تامل

⭐️ آنقدر قوی باشید که هیچ چیز ذهنتان را بهم نریزد.
⭐️ توانایی دوستان خود را به آنها یادآوری کنید.
⭐️ نیمه روشن هر چیز را بنگرید.
⭐️ امیدتان را هیچگاه از دست ندهید.
⭐️ مشتاق موفقیت دیگران باشید.
⭐️ اشتباهات گذشته را فراموش کنید.
⭐️ به تمام موجودات زنده با لبخند نگاه کنید.
⭐️ هنگام ترس ، قوی و در برابر خشم متین باشید.
⭐️ در هر گفتگویی کلامی از شادی بر زبان بیاورید
⭐️ بهترین باشید و به دنیا بگویید که بهترین هستید.

خواب می دیدم که در باران پرستیدم تو را

خواب می دیدم که در باران پرستیدم تو را
چشم من روشن، درآن رویا، تو را دیدم تو را

بغض کردم، ناله کردم، عشق کردم، عاشقی
روی سنگ قلب تاریکم تراشیدم تو را

عهد کردم تا تو را دیدم هم آغوشت شوم
لیک دراوج خجالت من نبوسیدم تو را

عاشقانه گفته ام وین بارهم بشنو ز من
عشق من با این همه هرگز نفهمیدم تو را

یک نفر من را صدا زد که ز تو غافل کند
در صدای گنگ او ازعشق پرسیدم تو را

عاشقانه، عامدانه دوستت دارم نفس
درمسیرسرخ چشمم پای کوبیدم تو را

این غزل باشد برای لحظه های غربتم
درهمان وقتی که خوابم برد و نشنیدم تو را

 

"محمدمهدی اسماعیلی" (عرفان)

‌‌‌‌بی اراده به گریه می افتی، خسته ات کرده اند آدم ها

‌‌‌‌بی اراده به گریه می افتی، خسته ات کرده اند آدم ها
گرچه هم خانه ی تواند امّا، هم دلت نیستند محرم ها

گاه آدم دلش که خون باشد، آه...آدم دلش که خون باشد
بی هوا گریه می کند حتی، در خیابان میان آدم ها


گریه کن ای پری کوچک من، شانه ات می شوم عروسک من
بلدم این قَدَر که بسپارم، زخم های ترا به مرهم ها

آمدم با تو هم پیاله شوم، دردهای ترا مچاله شوم
گریه کن، گریه...تا ترک نخورد، خشت خشتِ تو زیر این غم ها

خاطرت را به یادها بسپار، غم خود را به بادها بسپار
غم خود را فقط بخور، مگذار، ماتمی تازه روی ماتم ها....
.
دلبری برگزیده ای؟ابدا...لب لعلی گزیده ای؟ ابدا...
از خودت صادقانه پرسیدی، آه من با دلم چه کردم؟ها؟


مهرداد_نصرتی

باران به بغض یک زن تنها نیاز داشت

باران به بغض یک زن تنها نیاز داشت 
شیشه برای گریه فقط "ها" نیاز داشت
آهش دوباره شیشه ی درمانده را گرفت
زن بغض کرده بود و کسی را نیاز داشت
انگشت روی شیشه کشید و نوشت "غ"
"غم" گریه شد درونش و حالا نیاز داشت
سر روی زانویش بگذارد که هق هق اش
جایی برای دفن صداها نیاز داشت
باران به شیشه خورد و غمش خورده شد،و بعد
دل درد می کشید و مداوا نیاز داشت
دلشوره ای گرفت و شبش تلخ تلخ شد
چون ماهیان تشنه به دریا نیاز داشت
زل زد به جاده ، سرخ شد و پرده را کشید
جیغ بنفش پرده ، تماشا نیاز داشت

این بغض لعنتی که امانش نداد ... رفت
یک زن به شانه های تو اینجا نیاز داشت

#مریم_آرام