تصمیـــم داشتـم کـه تو را یک غـزل کنم

تصمیـــم داشتـم کـه تو را یک غـزل کنم

وقتش رسیده است به قولم عمل کنم!

این یک معادله است که مجهولهاش را

باید بــــــه انزوا بکشانـــم و حل کنـــم

کندویمان عصاره ی نیش و کنایه هاست

زنبور مـــی شوم کـــه لبت را عسل کنم

راحت کنار می کشم از این بهانه ها

تا شانه های خالی خود را بغل کنم

بوسیدنت خلاف قـوانین کـشور است

باید عمل به شیوه ی بین الملل کنم

مـن روی خط زلزلـه ات ایستاده ام

قصدم نبود فاصله ای را گسل کنم

باید به فـکرهای سیاهم جهت دهم

اصلا درست نیست تو را مبتذل کنم!

خوب من ! بی بهانه باور کن ؛ بی تو این جا بهار خوبی نیست

خوب من ! بی بهانه باور کن ؛ بی تو این جا بهار خوبی نیست

من بمانم تو رفتنی باشی ؟ این که اصلا قرار خـوبی نیست !


عیــد امسال تنگ می چسـبم به تن مهــربان ِ تنهایی

بی تو تکرار می کنم با خود : دل ، سیاستمدار خوبی نیست !


تو بخند و بخند و باز بخند ... جای این اشک ها که می ریزم

خوب شد که تــو زود فهمیدی گریه راه فرار خوبی نیست


قبر این مردگان خواب آلود ، التماسی است از سر اجبار

که خدا هفت بار فرمود : مرگ ، گشت و گذار خوبی نیست !


دست کم روزهای آخــر را اندکی عاشقانه تر طی کن

تا تــوانی دلی به دست آور ... دل شکستن که کار خوبی نیست !




شاعـــر : سیما نوذری