چشم ، شوق گریه در سر داشت ، من نگذاشتم
ور نه از طوفان روح من خدا آگاه بود ..
صحبت از ما بود و من در پرده کردم شکوه ها
شرم، رهزن شد والا ّ اشک من در راه بود
کاشکی سر بشکند ، پا بشکند ، دل نشکند
سرگذشت دل شکستن بود و بس جانکاه بود
سوختم از آتشت ، خاکسترم بر باد رفت
داستان عشق ما کوتاه و بس کوتاه بود ..
" مهدی اخوان ثالث "
رسیدهام به تو
اما هنوز دلتنگاَم!
انگار به اشتباه،
جای طلوع
در غروبِ چشمهایت
فرود آمده باشم!
"رضا کاظمی"
تا بیکار نباشم
"اورهان ولی"
شیرینتر است !
"حسین منزوی"
به بوی دهان تو شراب میشوم.
شمس لنگرودی
"اصغرمعاذی"
از چشمهایم سرریز میکند .
"لیلاکردبچه"
بر قلبهایمان
"سارا محمدی اردهالی"