به احمقانه‌ترین شکل ممکن دلتنگ کسی هستم

به احمقانه‌ترین شکل ممکن دلتنگ کسی هستم
که هیچ خیابانی را با او قدم نزده‌ام!
اما او در تمام خاطرات من راه می‌رود...


گروس عبدالملکیان

کلید را در جمجمه‌ام بچرخانو داخل شو!

کلید را در جمجمه‌ام بچرخانو داخل شو!
به آغوشِ اعصابم بیا
در تاریکىِ سرم بنشین
اتاق را بگردو هرچه را که سال هاست پنهان کرده‌ام،
از دهانم بیرون بریز ..


گروس عبدالملکیان

هرکجای تهران که دست می گذارم

هرکجای تهران که دست می گذارم

درد می کند

هرکجای روز که بنشینم

شب است


گروس_عبدالملکیان

نبودنت نقشه ى خانه را عوض کرده است

نبودنت
نقشه ى خانه را عوض کرده است
و هرچه مى گردم
آن گوشه ى دیوانه ى اتاق را پیدا نمى کنم
احساس مى کنم
کسى که نیست
کسى که هست را
از پا درمى آورد...

زندگی

با چرک پرده ها

 با چروک پیشانی دیوار کنار آمدیم

 و تن دادیم

 به تیک تاک عقربه هایی

 که تکه تکه مان کردند

 پس زندگی همین قدر بود ؟

 انگشت اشاره ای به دوردست ؟

 برفی که سال ها

 بیاید و ننشیند؟


گروس عبدالملکیان 

و بوته ای لابه لای درخت ها یخ زده

و بوته ای لابه لای درخت ها یخ زده
بوته ای که حرف می زد،
راه می رفت،
تفنگ می کشید
و آنقدر پرنده در سر داشت
که جنگل صدایش می کردند...

هیچ چیز تکان نمی خورد

هیچ چیز تکان نمی خورد
واینجا
بیشتر شبیه عکس است تا زندگی

گروس_عبدالملکیان

صدای پای توست

صدای قلب نیست

صدای پای توست


که شب‌ها در سینه‌ام می‌دوی

کافی‌ست کمی خسته شوی

کافی‌ست بایستی..

عادلانه

دستان من نمی‌توانند
نه، نمی‌توانند
هرگز این سیب را عادلانه قسمت کنند!
تو؛
به سهم خود فکر می‌کنی
من؛
به سهم تو ...


"گروس عبدالملکیان"

خلاصه بگویم حالا هر قفلی می خواهد

خلاصه بگویم
حالا
هر قفلی می خواهد
به درگاه خانه ات باشد
عشق پیچیکی است
که دیوار نمی شناسد...