پاییز در راه است
اگر بدانی
چه کلماتی
برای زوال برگها
وخیابانهای زرد و خیس
برای نیمکتهای منتظر
و آفتاب مورب
برای حزنِ تو و تنهایی کوچکت
و اشتیاقت برای دیدنِ اولین باران
کنار گذاشته ام ؟
اگر بدانی
خزان که پشت پنجرهات بایستد
انارها که ترک بخورند
یلدا که دستش به گیسوی بلندِ تو برسد
برایت چه شعرها خواهمگفت ؟
چه شعرها خواهمگفت ؟
چرا که
من در پاییز شاعرترم
تو در پاییز زیباتری
عزیز حاجی علیاری
بیا مرا ببوس
بگذار پاییز سردرگم شود
کہ عشق از او آغاز شد
یا از بوسه های تو...
-اینهمه مرگ
اینهمه پاییز
از طاقت ما بیرون است…
#احمدرضا_احمدی
شعرهایم
مسافران شهر پائیزند
با چشم هائی
پر از اشکِ زندگی
من می مانمُ
سکوت بابونه ها
و دست هائی
که واژه گریه می کنند
شمع های روشنی
در مسیر باد
من به یک دوست
به یک یاد که از جانب اوست
من به چند حرف ِ سلام
به کبوتر سپیدی
که نشسته است به بام
من به یک عشق قناعت دارم
به غم و بغض و صبوری
عادت دارم
من به رویای جنوب
به تماشای غروب
من به یک یاد عزیز
من به فصل برگ ریز
من به پاییز
شباهت دارم.............................
#شهزاد