چقدر پاییز شده!

چقدر پاییز شده!
چقدر می‌طلبد که چتر برداری و زیر قطرات گاه و بی‌گاه باران قدم بزنی

و یقه‌ی پیراهنت را از شدت باد و سرما بالا بکشی؛

که دست‌هایت را توی جیب ببری و از سرما بلرزی،

که باد بزند و قطرات باران روی گونه و پلک‌هایت بریزد.


چقدر این هوا تنهایی نمی‌چسبد؛
که حیاتی است هر پاییز کسی کنارت باشد و با تو حرف بزند
کسی کنارت باشد و تو را بغل کند
کسی کنارت باشد و با تو چای بنوشد، کسی کنارت باشد که برایت شعر بخواند

و دست‌های یخ زده‌ات را میان دست‌های گرمش بگیرد...


چقدر این هوا یک دوست کم دارد، یک رفیق، یک آدم خوب...
کسی که حقیقتا حرف‌های تو را می‌فهمد و دیوانگی‌های تو را می‌پذیرد،

کسی که به تو حق می‌دهد هر پاییز، از خودت بی‌خود باشی و هوا که بهم ریخت، بهم بریزی...


هوا کِی وقت کرد اینهمه پاییز شود و ما کِی وقت کردیم اینهمه تنها باشیم؟

نرگس صرافیان طوفان

من زندگی کردن را یاد گرفته ام…

من زندگی کردن را یاد گرفته ام…
برای یک زندگیِ خوب، نباید به هیچ چیز و هیچ کس وابسته شد…
وابستگی فقط درد دارد! آدمِ وابسته، جایگاه و ارزش و شخصیتش یادش میرود…
آدمِ وابسته، با دستانِ خودش تحقیر میشود…
وابسته که باشی؛ محدود میشوی، از قطارِ موفقیت جا میمانی…
زندگی یعنی بپذیری بعضی ها شعار نمیدهند و واقعا بخاطرِ خودت میروند…
بپذیری بعضی از دست دادن ها به نفعِ توست…
در این دایره ی سرگردان، عشق به کارِ آدم نمی آید…
+نرگس صرافیان طوفان

خدایا ؛

خدایا ؛
گاهی مرا در آغوش بگیر ...
وقتی در محاصره ی مشکلاتم و تنها پناهگاهم تویی
وقتی تمام تلاشم را کرده ام ، خسته ام و دلم کمی سکوت می خواهد ،
کمی آرامش ، کمی تسکین ...
بی خبر از راه برس و مرا بغل کن
باور کن آدمِ جا زدن نیستم !
اما ؛
از یک جایی به بعد ، بگو که با هم درستش می کنیم ،
از یک جایی به بعد ، خودت برایم معجزه کن !

#نرگس_صرافیان_طوفان

همه مان نیاز داشتیم به یک نفر؛

همه مان نیاز داشتیم به یک نفر؛
یکی که در مقابلش بایستیم، بغضمان را از دریچه ی چشمانمان بیرون بریزیم و صادقانه اعتراف کنیم که خوب نیستیم! که کم آورده ایم! مدتهاست که کم آورده ایم...
کسی نبود و ما اشکی نریختیم، نقابِ لبخند زدیم و تظاهر کردیم که همه چیز خوب است...
ما خودمان و اشک هایمان را انکار کردیم، ما به احساساتِ خودمان پشتِ پا زدیم، روی زخم های روحمان راه رفتیم و پای احساسمان را فلج کردیم و این خوب نشدن ها... و این در خود فرو رفتن های پی در پی؛ تاوانِ همان تظاهرهایی است که به شادی کردیم و بغض های بی پناهی که بی رحمانه بلعیدیم...
ما فقط نیاز داشتیم گاهی حالمان بد باشد،
گاهی اشک بریزیم، گاهی قوی نباشیم و پشتِ امنیتِ نگاه کسی پناه بگیریم.
حالا ما پُریم از دردهای تلنبار شده؛ چون همه را داشتیم، اما کسی که باید را نداشتیم!


نرگس صرافیان

آدمهای بی تفاوت ،همیشه بی تفاوت نبوده اند.

آدمهای بی تفاوت ،همیشه بی تفاوت نبوده اند.
روزی ، جایی ، برای کسی تمام احساسشان را گذاشته اند و ندیده ،
حرفهایشان را زده اند و نشنیده ،
آنقدر که به مرز بی حسی مطلق رسیده اند
جایی که حتی خودشان را یادشان نیست ،
جایی که دیگر حرفی برای گفتن ندارند!
بی توجهی آدمها را بی توجه میکند ، حتی به خودشان !
و این یعنی یک فروپاشی مزمن ،
یعنی ؛ یک مرگ تدریجی...

همه ما کسانی در زندگیمان داریم که هرچه به ما بد کنند

همه ما کسانی در زندگیمان داریم که هرچه به ما بد کنند
باز هم دلمان میخواهد باشند
مهم نیست چقدر عذاب بکشیم یا چقدر تحقیر شویم
همین که احساس کنیم هستند خیالمان راحت میشود!

ما که جوانی نکردیم !

ما که جوانی نکردیم !
یعنی وقت و حوصله اش را نداشتیم !
ما سرمان شلوغ بود ، خیلی شلوغ !!!
به قدری فکر و مشغله رویِ سرمان سنگینی می کرد ، که درک درستی از سن و سال نداشتیم ...
ما حتی کودکی هم نکردیم ،
چشم باز کردیم و پیر بودیم ...
جوری شکستیم ، که زبانِ اعتراضمان ، بند آمد !
ما قربانیانِ بدترین برهه ی تاریخ بودیم !
نسلِ جوانی هایِ بر باد رفته ...
نسلِ بحران و بلا تکلیفی ...
نسلی که بدونِ فریاد ، در دلِ آتشِ زمانه سوخت !
ما کم سن و سال ترین سالمندانِ تاریخ بودیم !

هیچ تعهدی یک‌طرفه نیست !

مشکل اینجاست...
ما یادمان رفته ...
هیچ تعهدی یک‌طرفه نیست !
وفادار ترین کبوتر هم، برایِ ماندنش؛
دانه می‌خواهد ...
"توجه" می‌خواهد...
"عشق" می‌خواهد ...
هیچ کبوتری ، ناچار به ماندن نیست ...
هیچ کبوتری. .

هر چقدر هم که بخواهی خوب باشی ،

هر چقدر هم که بخواهی خوب باشی ،
هر چقدر هم که بخواهی کاری به کارِ کسی نداشته باشی ؛
آخرش یک روز از بی انصافیِ آدم ها دلت می گیرد ...
مجبور می شوی مقابله به مثل کنی و بی انصاف باشی ...
آدم هایِ امروز ، به فکرِ خودشانند ،
و تو را مجبور می کنند برایِ دفاع از خودت هم که شده شبیهِ خودشان باشی !
اینجا کسی به فکرِ کسی نیست ...
اینجا سرزمینِ غرور و خودخواهی ست !

نرگس صرافیان طوفان‌

خالی کن ؛

خالی کن ؛
ذهنت را ؛ از افکارِ منفی ،
دلت را ؛ از احساساتِ پوچ ،
و اطرافت را ؛ از آدم هایِ بلاتکلیف ...
بگذار کمی هم برایِ خودت باشی
برای خودت نفس بکشی و
برای خودت زندگی کنی ...
#نرگس_صرافیان_طوفان