غم نام‌های بسیاری دارد

غم نام‌های بسیاری دارد
مرا ببخش که غمگینم
و به هر نامی که صدایم می‌زنی
گریه‌ام می‌گیرد

با من حرف بزن
صدایت هم‌نوایی تمام سازهاست
کودکان هنوز در گلویت می‌رقصند
و چیزی از جنگ نمی‌دانند


مرا ببخش که خوشبخت نیستم
و نمی‌توانم از جهان
تنها به عکس‌های زیبایی که برایم فرستادی
دل خوش کنم

مهسا چراغعلی..

غمگینم خودم را بغل گرفته‌ام

غمگینم
خودم را بغل گرفته‌ام
و شانه‌هایم
چون گهواره کودکی گریان
تکان تکان می‌خورد


غمگینم
و می‌دانم هیچ پرنده‌ای
روی شاخه‌های لرزان یک درخت
لانه نخواهد ساخت

مهسا چراغعلی..

آغوش تو

آغوش تو
آدم را پرنده می کند، دشت بزرگ!
آغوش تو
مرا بلند پروازتر می کند...

دوستم نداری

دوستم نداری

و زیباتر می شوم

چون بوته ای وحشی در انتهای باغ ...

 

دوستم نداری

و همین بهار

از تمام شاخه های درهمم

گل های هزار رنگ می روید!

 

یک روز جنگل می شوم

جنگلی گریان

زیبا و مه آلود

شبیه رویاهایت

تا تو بیایی در من زندگی کنی! ...

 

"مهسا چراغعلی"

 

از کتاب: جنگل گریان