ابرها میگریند

ابرها میگریند
رودها پرشورند
عابری چتر سیاه
زیر باران وا کرده
چشمها دلشادند
چشمه‌ها میخندند
زارعی دست به دعاست
کوزه گر ناراحت
وخدا...
زاهدی زیر عبا
کارها پنهانند
اشکها میشویند
کینه از دلهامان
کوچه‌ها پرشده از شور‌و نوا
کودکی در بغل مادر خود خوابیده
لقمه نانی شده آمال همه
مرده‌ها بی خوابند
کشته‌ها پشته شدند
نهرها پر خونند
کوزه‌ها بی آبند

کوچه باغ خاطره

کوچه باغ خاطره
سنگ‌فرش نقطه چین
باغ انگور و انار
یاس ها و رازقی
بوی عطر عاشقی
مانده در دلهای ما
خاطرات کودکی
هفت‌سنگ ولی‌لی و الاکلنگ
بوی شبنم در سحرگاهان عید
یاد ایام خوش باهم شدن
کودکی‌هامان به خیر
قهر‌ها و آشتی های دلنشین
از سر کوچه تا ته کوچه دویدن
خنده های با نمک
روزهای پر زشور
(یادباد آن روزگاران)
خانه‌های کاگلی
با حیاطی پر ز گل
ماهیان داخل حوض حیاط
چادر گلدار مادر بر سر دیوار خانه
آش رشته شعله زرد
کاسه نذری ...
کودکی یادش به خیر

مهدی قمری