ابرها میگریند

ابرها میگریند
رودها پرشورند
عابری چتر سیاه
زیر باران وا کرده
چشمها دلشادند
چشمه‌ها میخندند
زارعی دست به دعاست
کوزه گر ناراحت
وخدا...
زاهدی زیر عبا
کارها پنهانند
اشکها میشویند
کینه از دلهامان
کوچه‌ها پرشده از شور‌و نوا
کودکی در بغل مادر خود خوابیده
لقمه نانی شده آمال همه
مرده‌ها بی خوابند
کشته‌ها پشته شدند
نهرها پر خونند
کوزه‌ها بی آبند

نظرات 2 + ارسال نظر
علیرضا سه‌شنبه 1 آذر 1401 ساعت 08:49 https://malikhulia.blogsky.com/

زیبا بود.

فاضله سه‌شنبه 1 آذر 1401 ساعت 07:50 http://golneveshteshgh.blogsky.com

خیلی خوب بود

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.