نظر بر عشق مکن ای جان دیگرجانان نخواهد رفت

نظر بر عشق مکن ای جان دیگرجانان نخواهد رفت
به رمز عاشقان هر دم جگر از جان نخواهد رفت
بیاد روزی عاشقم نمی دانی رهایم کرد
ز سوز دل ننال ای دل بهرجا جان نخواهد رفت
اگر گفتم من عاشقم تو گفتی حال من بهتر
ز عشق عاشقی اکنون دل و جانم نخواهد رفت
منم با چشم گریان همدمی گریه می کردم
ز آن روزی رها کرد ی دلم گریان نخواهد رفت
منم محو تماشایت بدنبالت روان گشتم
چنان با سوز دل گفتی نخواهم جان نخواهد رفت
هنوزم سالها بگذشت چنان در قلب من باشی
نمایان جای خنجر بود بیاد جان نخواهد رفت
اگر حالا تمام گشتن تمام قصه های ما
منم ازنو نویسم جان ز جانان هم نخواهد رفت
اگر بابت جفا کردن خودت همچون نمی دانی
بیاد پول زیور باش ,زمهدی جان نخواهد رفت


مهدی دانش شهیدانی