هنگامی که می آمد بهار

هنگامی که می آمد بهار
شکوفه میدادند درختان
همه جا سرسبز می شد
همه جای باغ گلستان
پر می شد شاخه ها
از میوه های خوشمزه
توت و زردآلو و آلوچه
ترش و شیرین و تازه
بچه های دور آبادی
خسته می شدند از بازی
بالا می‌رفتند از دیوار باغ
برای دست درازی
گلی دختر باغبان
هی می کرد و به زمین چنگ میزد
سنگی بر می‌داشت
به بچه ها سنگ می زد
آلوچه های ترش و ترد
زیر دندان بچه ها
نیمه خورده گاز میخورد
پرت می شد در کوچه ها
به چشم من قهرمان بود
آنکه چابک و تند و سرحال بود
خوشحال و نفس زنان
دستش پر از میوه کال بود


منصور چقامیرزایی

من گلی زیبا بودم

من گلی زیبا بودم
شاد و خرم در بوستان
سرمست از خواب سحر
شاداب از باد و باران
شور انگیز و بانشاط
در جمع باده نوشان
همسایه ی بنفشه
یاس و نرگس و ریحان
سحر دستی برآمد
مرا از شاخه ام چید
هدیه داد به دلبری
با آرزو و امید
آن دلبر پریوش
با لبخند لبانش
مرا بویید و بوسید
عزیز تر از جانش
از عطر دلاویزم
حیران شدو مدهوش
سرشار از باده ی عشق
مست و مغرور قدح نوش
آندم که به خود آمد
خواب از چشمانش پرید
خطا و لغزشش دید
ناگهان دستش لرزید
مرا با آن شادابی
دیگر هرگز نبویید
به گوشه ای پرتم کرد
از من گشت ناامید
من در آن باغ سرسبز
بانشاط و دل انگیز
خوشحال و شادو خرم
باطراوت روح انگیز
بی خبر از همه جا
بخاطر یک هوس
بی گناه فدا شدم
دور از چشم همه کس


منصور چقامیرزایی

کرانه ای کرانه

کرانه ای کرانه
که می خوانی ترانه
بوسه زنی به ایران
هر لحظه در زمانه
تو خلیج نیلگونی
خلیج فارس ایران
تو هستی جاودانه
کرانه ای کرانه
که می خوانی ترانه
با ما بمان همیشه
از خود بران بیگانه
ای عشق زیبای من
در تمام زمانه
با ما بمان همیشه
تو هستی جاودانه


منصورچقامیرزایی