خاموش و تلخ و تاریک

خاموش و تلخ و تاریک

شب های خالی من

آب از ستاره خورده ست

چشمان کوچک تو

(منصور اوجی)

گفتم تو را بخوانم

گفتم تو را بخوانم

کز صبح بگذریم

باران چنان گرفت که خورشید پیر شد

در انتظار تو

اینک من، آه... من-

مردی هزار ساله کنار دریچه ها!...

منصور اوجی

تا در خزان روز دستم بهار باشد

تا در خزان روز
دستم بهار باشد
تصویری از روبروی تو می خواهم
با سبز سبز سبز
تنها دو برگ سبز

منصور اوجی