تو واژه ای، تو کلامی

تو
واژه ای، تو کلامی
تو بوسه ای، تو سلامی
چگونه می‌توانم که غایبت بدانم...


محمدعلی_سپانلو

در راسته ی عطر فروشان،

در راسته ی عطر فروشان،
امشب در بینِ هزار شیشه ی مُشک و گلاب
می پرسم
دستمالِ عطر آگینی از نفسِ او چند؟


محمد علی سپانلو

سنگِ کهکشان منم

سنگِ کهکشان منم
گردنِ بلند آبشار تویی
چتر کهنه پدربزرگ منم
برف خوش‌نمای نقره بار تویی
واگن سیاه مانده از نبرد منم
ایستگاه اول بهار تویی...

محمدعلی سپانلو

گل یخ

با شاخه ی گل یخ


از مرز این زمستان خواهم گذشت


جایی کنا آتش گمنامی


آن وام کهنه را به تو پس می دهم


تا همسفر شوی


با عابران شیفته ی گم شدن


شاید حقیقتی یافتی


همرنگ آسمان دیار من


"محمد علی سپانلو"