خوب می دانم که داری باز توفان می کنی

خوب می دانم که داری باز توفان می کنی
عشق را در زیر باران، تیر باران می کنی

خوب می دانم که می آیی و همسو با بهار
این بیابان را برای من خیابان می کنی

کاش می گفتی به من این وقت شب، این وقت شب
گیسوانت را برای کی پریشان می کنی؟


بعد این غمها که دارند آسمانی می شوند
کاش می گفتی دلم را با چه، مهمان می کنی؟

یک تفال بر کتاب خواجه ی رندان زدم
دیدم اندر پرده،بازی های پنهان می کنی

خاطراتم را سوار موج دریا می کنم
خوب می دانم که داری باز توفان می کنی

محمدحسین حیدری

یک نیستان گریه دارم در هوایِ هیچکس

یک نیستان گریه دارم در هوایِ هیچکس
نیست مثل گریه ی من ، گریه هایِ هیچکس

هر کسی آمد خودش را نذرِ عشقش کرد و رفت
من ولی خود را فقط کردم فدایِ هیچکس

گرچه تلخ است اینکه می گویم ، ولی عشق است اگر
من برای تو بمیرم ، تو برایِ هیچکس


یاد آن روزی که گفتی آشنای کیستی
یاد آن روزی که گفتم : آشنایِ هیچکس

عشق من از دیدِ من راهی بجز این راه نیست
یا به پای تو میایم یا به پایِ هیچکس

می گذارم پنبه در گوشم که تا باور کنی
جز صدای تو نمی خواهم ، صدایِ هیچکس

محمدحسین حیدری زرنه

آه "ای پلنگ آیین چشم آهو! " به زودی

آه "ای پلنگ آیین چشم آهو! " به زودی
پیج دلت را می کنم فالو ... به زودی!

آبی اناری هستی و من یک رئالی
یعنی شروع ال کلاسیکو، به زودی

نصف جهانی و خدا یاری نماید
می بینمت زیر پل خواجو، به زودی


ای چشمت اینستا گرام شعر هایم!
می بینمت در " وات " و در " تانگو"، به زودی

حتی اگر" رونالدو "هم باشی این توپ
غش می کند سمت "علی بیرو "؛ به زودی


می خواهم اوج اقتدارت را ببینم
مثل عقاب کوه دالاهو، به زودی

باید به این کوچه؛هوای دیگری داد
وقتی که می دانی می آید او...به زودی


محمدحسین حیدری زرنه

برگرد که سیبِ دلِ من لک زده, بی تو

برگرد که سیبِ دلِ من لک زده, بی تو
یخچالِ غزلهام, چه برفک زده, بی تو!

باید بروم در دلِ خود زخم بکارم
این مزرعه, انگار مترسک زده, بی تو

گویا کسی این خرمنِ دلتنگیِ من را
از بخت بدِ حادثه, فندک زده, بی تو


بر روی لبانم که عطش در عطش آه است
غم آمده, یک بوسه ی کوچک زده, بی تو

تا فتح کند قسمتی از خاکِ دلم را
این عشق, بلا فاصله, پاتک زده, بی تو

بگذار بگویم که چگونه غمِ این شعر
امشب به دلِ خسته ی من تک زده, بی تو

محمدحسین حیدری

ای آنکه آسمان را داری اما بال می خواهی

ای آنکه آسمان را داری اما بال می خواهی
بگو از حافظ شعر من آیا فال می خواهی

برو آماده کن توپ و مسلسل های چشمت را
فلسطین نگاهم را اگر اشغال می خواهی

مگر بانو, رقیب انتخاباتی تو هستم
که هی آرای چشمان مرا ابطال می خواهی

برای من نمانده حالی ازاین درد و اما تو
فقط از من دراین آشفته حالی, حال می خواهی

مرا تا می رسم چون میوه ای از شاخه می چینند
به غیر از تو, که محصول دلم را کال می خواهی

(بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم)
اگر از من شعار برتر امسال می خواهی


محمدحسین حیدری زرنه