دلم تقویم بی اتّفاقی ست

چشم هایت که نیست

دلم تقویم بی اتّفاقی ست

آویخته بر دیوار باد

که روزگارم را با خود می برد

این عشق آتش می گذارد

بر دل پروانه ها...

من از تمام این دنیا

من از تمام این دنیا

عشق می‌خواهم وُ مستی شعر،

گل‌های شمعدانی پشت پنجره

و لبخندهای تو

که تکثیر می کند عشق را به بی نهایت.

عشق زندگی را نمی چرخاند

عشق زندگی را نمی چرخاند
اما
انگیزه ایست برای زندگی...

این خیره ماندن ها به ساعت های دیواری

این خیره ماندن ها به ساعت های دیواری

تمرین برای روزهایی که نمی آیی است

شاید فقط عاشق بداند “او” چرا تنهاست

کامل ترین معنا برای عشق تنهایی است …

زن‌ها همه از دَم گُل تشریف دارند ...

زن‌ها
همه از دَم گُل تشریف دارند ...
شما ببین
کدام بیشتر به گُلدانِ دِلت می‌آید .
آب و نان از تو ، ریشه از او
و به همین سادگی
عشق گُل می‌کند ...

#مسعود_احمدی

با واژه ای سپید

در شب شعرهایم

همسرایی کن مرا

آبی ترین نوای محزون دنیا

آااای

عشق...


((رویا عمران پور))

این تفاوت عشق و دوست داشتن است

تو از من می خواهی عاشق باشم

من از تو می خواهم دوستم داشته باشی
تو می خواهی مرا در قفس کنی
من می خواهم با تو پرواز کنم
این تفاوت عشق و دوست داشتن است


ایوان تورگنیف

که گفته عشق را باید، میان جمع حاشا کرد؟

تو را در جمع می بوسم، تو را در جمع می رقصم 
که گفته عشق را باید، میان جمع حاشا کرد؟
پس از یک عمر بی خوابی، در آغوش تو فهمیدم 
دوباره می شود جایی برای خواب پیدا کرد...

"صابر قدیمی"

دوشادوش شانه هایت همراه میشوم

دوشادوش شانه هایت
همراه میشوم
تا انتهای هستی ،
تا
بی نهایتِ بودن...!!

بیتوته ی کوتاهیست ،
آرمیدن میان ِ بسترِ امنِ خیال...
که بی وهمِ بودنت
دستانم تهی ست ، برای لمس حضور
آنگاه که
ریسمانِ این عشق
به یک هیچ متصل میشود...


((سمیه نادی))

گر چه با تقدیر ناچار از مدارا کردنم

گر چه با تقدیر ناچار از مدارا کردنم
عشق اگر حق است، این حق تا ابد برگردنم
تا بپندارم که سهمی دارم از پروانگی
پیله‌ای پیچیده از غم‌های عالم برتنم
بر سر این سرو، آخر برف هم منت گذاشت
دست زیر شانه‌ام مگذار! باید بشکنم
من که عمری دل برای دوستان سوزانده‌ام
حال باید دل بسوزاند برایم دشمنم
گر چه از آغوش تو سهمی ندارم جز خیال
بوی گیسوی تو را می‌جویم از پیراهنم
عاشقی با گریه سر بر شانه یاری گذاشت
از تو می‌پرسم بگو ای عشق! آیا این منم؟